بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

به مویه‌های غریبانه قصه پردازم...

گاهی برای داستان‌پردازی، نویسنده احتیاج به هیچ قوه‌ی تخیلی ندارد. احتیاج ندارد شخصیت‌پردازی و فضاسازی کند. لازم نیست فکر کند کاراکترها را در چه موقعیتی قرار بدهد تا بیش از میلیون‌ها موقعیت واقعی دیگر در عالم هستی، خواننده را به این باور برساند که این داستان راست است تا با بی‌رحمانه‌ترین قلم‌پردازی بتواند روح خواننده را خراش بدهد.

داستان هر کدام از اینها را که تعریف کند، عریان و بی‌واسطه‌ی تخیل، می‌تواند یکی از آثار ماندگار در ادبیات جهان را خلق کند. داستان این آدم‌های خیلی معمولی که روزگاری از سر اتفاق وارد تاریخ شدند و داستان زندگی‌های معمولی‌تر از معمولی‌شان، زخم‌ها زد به جان میلیون‌ها آدمی که جز یک اسم هیچ‌وقت چیزی از آنها ندانستند.

یک نفر تعریف کند داستان آرش رحمانی‌پور را. واژه‌های عجیب و غریب نمی‌خواهد... پروانه وکیل‌اش را به "جرم" اینکه می‌خواسته در یکی از جلسات دادگاه‌اش شرکت کند، می‌گیرند و حتی تهدید به بازداشت‌اش می‌کنند... خواهر باردارش را هم با این آدم 19 ساله دستگیر می‌کنند و وقتی ول‌اش می‌کنند، بچه‌اش را از دست می‌دهد... دوشنبه زنگ می‌زند خانه و به پدرش می‌گوید پنج‌شنبه به من ملاقاتی داده‌اند... حکم‌ام را شکسته‌اند... کتاب‌هایم را هم بردارید بیاورید... صبح پنج‌شنبه دم در اوین راه‌شان نمی‌دهند... می‌گویند منتقل‌اش کرده‌اند زندان کرج... خانواده‌اش باور می‌کنند... توی راه برگشتن به خانه، از رادیو می‌شنوند که آرش‌شان همان صبح پنج‌شنبه اعدام شده است...

همین چند جمله کوتاه معمولی... روح را چاقوچاقو می‌کند و روی زخم‌ها شلاق می‌زند... فقط همین چند خط... از بی‌نام‌ونشانی به نام آرش رحمانی‌پور که فقط 19 سال داشته است و به‌اش قول آزادی داده بودند...

یکی بنویسد اینها را... یکی از این نویسنده‌ها بنویسد داستان زندگی معمولی و مرگ غیر معمولی کسانی را که هرگز جز یک اسم و خبر مرگ‌شان، چیزی از آنها ندانستیم ولی حجم اندوه و دردی که روانه روان‌مان کردند تا قیام قیامت هم پاک نمی‌شود...

مرتبط: اعدام معترضان و چماق قانون

بهمن ۰۶، ۱۳۸۸

کارگرانی که در سکوت می‌سوزند

9 نفر از کارگران شرکت لاستیک البرز بعد از اینکه برای شکایت از به تعویق افتادن حقوق‌شان به وزارت صنایع رفته بودند، اخراج شدند. در میان آنها کارگرانی هم بودند که سابقه کار آنها به بیش از 20 سال می‌رسید.

هیچ‌کدام از بچه‌های آنها وبلاگ نداشتند تا از ماه‌ها و روزها گردن خمیده پدران‌شان سر سفره شام بنویسند. اینها از فروردین‌ماه دارند درباره به تعویق افتادن حقوق‌شان اعتراض می‌کنند و بارها اعتصاب کرده‌اند، اما گوش کسی بدهکار نبوده است. آنها آن‌قدر معروف نیستند که وقتی زندانی می‌شوند، همه عالم و آدم خبردار بشوند و سازمان‌های بین‌المللی مدافع حقوق بشر، دولت را تهدید کنند که چنین می‌کنند و چنان می‌کنند. مدت‌هاست همه دارند از طبقه متوسط حرف می‌زنند و مطالبات آنها. کسی کاری به طبقه "زیر" متوسط ندارد. آنها حتی در اظهارنظر استادان دانشگاه و روشنفکران هم جایی ندارند.
×
نمی‌دانم تا حالا شده هیچ پولی نداشته باشید؟ من داشته‌ام. جایی که کار می‌کرده‌ام نتوانست سه ماه حقوق کارکنان‌اش را بدهد. من فقط 50 تومان ته کیفم مانده بود. رفته بودم پول از عابربانک بگیرم که بروم سرکار. وقتی فهمیدم هر دو عابربانک‌ام سوخته است و وقتی فکر کردم سه ماه است بابت کاری که کرده‌ام پولی نگرفته‌ام ودیدم کارفرمای من چطور روزش را با خونسردی شب می‌کند و عین خیال‌اش هم نیست چه دارد بر من و دیگران می‌رود، احساس حقارت بی‌اندازه تلخی کردم. یک‌باره از سنگینی بار حقارت،‌ سر جدول یکی از خیابان‌های شلوغ این شهر نشستم و بلندبلند گریه کردم...
×
در هرم نیازهای انسانی مازلو، نیازی که معمولا آدم‌ها با درآمد معمول‌شان برطرف می‌کنند، بدیهی‌ترین و پایین‌ترین سطح نیازهای انسانی است. همان تامین خوراک و پوشاک و سرپناه! انگار کسی نمی‌فهمد این کارگران نه می‌خواهند رای‌شان را پس بگیرند و نه می‌خواهند جمهوری را از اسلامی به ایرانی تبدیل کنند. آنها تنها حق‌شان، یعنی پولی را که بابت‌اش از صبح تا شب عرق ریخته‌اند، می‌خواهند. حتی خواستار پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری و محاکمه کسانی هم نیستند که با ندانم‌کاری‌های بی‌پایان و تصمیمات بی‌اساس اقتصادی‌شان، آنها را به خاک سیاه نشانده‌اند.

اما دستگاه حاکمه آن‌قدر به بدیهی‌ترین و اولیه‌ترین نیازهای شهروندان‌اش اهمیت می‌دهد که خوب از خجالت آنها هم درمی‌آید. دادستان مملکت‌اش در اولین کیفرخواست عریض و طویل انقلاب مخملی از آنها هم می‌نویسد! در واقع آنها را به این افتخار نائل می‌کند تا در کنار زنان و دانشجویان و اقلیت‌های قومی و نژادی، از ایادی امریکا برای انقلاب مخملی معرفی شوند. آنها را متهم می‌کند که "به دلایل مختلف از جمله عقب‌ماندگی دستمزد" "دست به اعتصاب می‌زنند"! انگار که عقب‌ماندگی دستمزد "بهانه" بی‌سرو‌ته و ابلهانه‌ای است! و بعد هم متهم می‌شوند که "حواس‌شان نيست" كه "موسسات برانداز در آمريكا به موسسات ديگر چندين ميليون دلار پول مي‌دهند تا به سنديكاهاي كارگري در ايران كمك شود..."

اینجا روشنفکر احساس حقارت می‌کند. دانشجو احساس حقارت می‌کند. زن احساس حقارت می‌کند. کُرد احساس حقارت می‌کند. نویسنده و روزنامه‌نگار و استاد دانشگاه احساس حقارت می‌کنند. هرکدام از اینها اگر خوش‌شانس باشند و کشته نشده باشند و زندانی نشده باشند بالاخره چاره‌ای برای دردشان پیدا می‌کنند، اما کارگری که از 11 ماه حقوق نگرفتن احساس حقارت می‌کند، بارها و بارها گریه کرده است و جلوی این رئیس و آن معاون سر خم کرده است اما کف دست‌اش تف هم نینداخته‌اند.

اگر چاره کار آن پنج گروهی که آقای دادستان به عنوان عاملان انقلاب مخملی از آنها یاد کرده است، در تلخ‌ترین حالت، بخشیدن عطای سرزمین مادری به لقایش باشد، چاره حقارت تلخ این کارگران چیز دیگری است. همان جسمی را که از آن کار می‌کشیده‌اند و عرق‌اش را درمی‌آورده‌اند تا از گرسنگی نمیرند و از سرما نلرزند، از سر استیصال و حقارت، به آتش می‌کشندش تا دادستان‌هایی با خونسردی آنها را به گرفتن پول از امریکا متهم کنند و دولت‌مردانی با تصمیمات یک‌شبه‌ی از سر شکم، زندگی‌هایی را به آتش نادانی و بی‌تجربگی و بی‌مسئولیتی‌شان خاکستر کنند.

مرتبط: می‌نویسم تا راه نفس باز شود

منتشر شده در نیم نما

دی ۲۵، ۱۳۸۸

نفع زن در ازدواج موقت


علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی و فرزند شهید مطهری چندی پیش بحثی را درباره ازدواج موقت مطرح کرد که همه را در مخالفت با خودش بسیج کرد. هرکس درباره حرف زدن از مسائل، ادبیات مخصوص به خودش را دارد. علی مطهری مایل است بگوید «ازدواج موقت»، من مایلم بگویم «روابط خارج از چارچوب ازدواج دائم».

1. انتظار دارید یکی مثل علی مطهری اگر بخواهد درباره بحران رابطه جنسی در جامعه حرف بزند، با چه ادبیاتی بگوید؟ اینکه تا یکی از مسئولان حکومتی دهن‌شان را درباره موضوعی باز می‌کنند، با دشنام و تخطئه مردم مواجه می‌شوند، استراتژی غلطی است که مردم در مقابل آنها در پیش می‌گیرند. موضوع رابطه‌های جنسی کوتاه‌مدت خارج از چارچوب ازدواج دائم، اگر اولین بحران جامعه شهرنشین ایران نباشد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت یکی از سه‌تای اولی هست؛ حالا ما باور برخی از جامعه‌شناسان را که این موضوع را اولین بحران اجتماعی ایران معاصر می‌دانند، اصلا کنار می‌گذاریم. شیوه‌ای که در مقابل اظهارات علی مطهری در پیش گرفته شد نه تنها گره‌ای از مشکل باز نمی‌کند، بلکه تنها به مسکوت ماندن موضوع منجر می‌شود. موضوعی که اگر از تقلب در انتخابات و جنبش مهم‌تر نباشد، کم‌اهمیت‌تر هم نیست. با مواضع تند دفاعی گرفتن در مقابل اظهارنظر حکومتیان در این خصوص، جامعه خودش را از بحث کردن و واکاویدن موضوع محروم می‌کند. مهم نیست مسئله از سوی چه کسی مطرح می‌شود. مهم این است که درباره چنین موضوعاتی باید در بستر جامعه و در عرصه‌های عمومی بحث‌های بسیار کرد تا قوت‌ها و ضعف‌ها، تاریکی‌ها و روشنی‌ها و معایب و مزایایش روشن شود. حالا چه فرقی دارد علی مطهری مطرح کند یا عبدالکریم سروش مطرح کند یا ابوالحسن بنی‌صدر؟! چه اهمیتی دارد نیت مطرح‌کننده چه باشد؟ مهم انتقال بحث درباره چنین مسائل مهمی به عرصه‌های عمومی جامعه است.

2. پیش‌فرض من این است که این نوع از رابطه را برای افراد مجرد در نظر بگیرم و در بحثی که در ادامه می‌کنم، متاهلان را مستثنی کنم. البته این تنها به آن معناست که متاهلان گروه کاملا جداگانه‌ای در این ماجرا هستند که بحث درباره آنها ظرافت‌های بسیار پیچیده‌ای دارد که فعلا مورد نظر من نیست.

3. یکی از اصلی‌ترین انتقاداتی که به این نوع از رابطه وارد می‌شود این است که تعریف رابطه بر اساس نیاز مرد صورت گرفته است و این شکل از با‌هم‌بودن، نقش زن را به ابزاری صرفا جنسی تقلیل می‌دهد. من فکر می‌کنم این امر در درازمدت به نفع زنان خواهد بود و به توانمندسازی آنها کمک خواهد کرد. حالا چرا؟

الف. رابطه‌های کوتاه‌مدت معمولا الزامات و باید و نبایدهای رابطه‌های دائم را ندارند؛ بویژه در بخش تفکیک و تعاریف بسیار مشخص نقش‌های جنسیتی؛ مثلا اینکه گرداندن زندگی به لحاظ اقتصادی وظیفه تاریخی مرد است و کارهای خانه وظیفه تاریخی زن. در چنین رابطه‌هایی که دو طرف چندان ملزم به رعایت وظایف تاریخی زنانه و مردانه در چارچوب رابطه‌شان نیستند، زن هم در آنها ملزم است بخشی از بار اقتصادی زندگی را به دوش بکشد که در درازمدت به نفع زن تمام می‌شود.

زن‌ها باید بدانند در ساختارهای اجتماعی (اقتصادی و سیاسی) نمی‌توانند حق بیشتری طلب کنند اگر که حاضر نباشند مسئولیت‌ها و تعهدهای بیشتری بپذیرند. چنین الزامی برای پول‌درآوردن و کشیدن بخشی از بار رابطه، استقلالی به زن می‌دهد و در عین حال نقشی برای او در جامعه تعریف می‌کند که نه تنها خودش به شکلی کاملا بدیهی حقوق بیشتری از جامعه طلب کند، بلکه بدون نیاز به جنجال و مبارزه و کمپین، جامعه هم به شکلی طبیعی، حقوق او را همچون دیگر انسان‌ها به رسمیت بشناسد؛ چرا که اگر ساختارهای اجتماعی و سیاسی حقوق زنان مستقل را نادیده بگیرند، فلج می‌شوند و در رابطه‌ای کاملا «حسابگرانه»، جامعه ترجیح خواهد داد منافع زنان را تامین کند. این منفعت در هر جامعه‌ای متفاوت است؛ ممکن است در ایران حق طلاق باشد و حق حضانت بر فرزند و برابری ارث و ... باشد و در جوامع دیگر موضوعاتی متفاوت. مثلا اگر در برخی از طلاق‌ها دقیق‌تر شویم می‌بینیم که زنانی که استقلال مالی دارند، طلاق گرفتن‌ برایشان ابدا به پیچیدگی زنانی نیست که تنها خانه‌دارند.

ب. ازدواج دائم در جامعه کارکردهای بسیار مهمی دارد که نمی‌بایست تنها به ارضای نیازهای جنسی (که به شکل غیرقابل انکاری نقش محوری در ازدواج دارند) تقلیل داده بشود و یا اینکه تنها انگیزه انجام‌اش، ارضای نیازهای جنسی باشد. اگر افراد قبل از ازدواج دائم رابطه‌های دیگری داشته باشند، این درست نیست که این رابطه‌ها به هوسبازی تعبیر بشود به جای اینکه به "تجربه" تعبیر بشود. آدمی که ارضای نیازهای جنسی‌اش را از راه‌های دیگری هم امتحان کرده است، حالا می‌تواند معیارهای عاقلانه‌تری برای ازدواج دائم برای خودش داشته باشد.

ج. تجربه زندگی‌های کوتاه‌مدت در کنار هم می‌تواند به مرور زمان رسم و رسومات غلط و دست‌وپاگیر و بی‌بنیان را فاقد کارکرد مشخص و در نتیجه در نزد جامعه بی‌اعتبار کند و آنها را به دست فراموشی بسپارد. مقاومت جامعه در مقابل برخی مفاهیم وابسته به ازدواج (مشخصا مثل بکارت و مهریه) روزی شکسته می‌شود که این مفاهیم کارکرد خودشان را در جامعه از دست بدهند. در صورت رواج نوعی از ازدواج که چنین مفاهیمی معنا و کارکرد محوری در آنها ندارد، به مروز زمان چنین مفاهیمی در ازدواج دائم هم محو خواهند شد.

جامعه ایران بیش از اندازه به اظهارنظر مسئولان حکومتی حساس شده است؛ البته این جامعه حق دارد که فرض را بر دروغ و دغل و سوءاستفاده بگذارد، مگر اینکه خلاف‌اش ثابت شود؛ اما برخی موضوعات مهم‌اند و نباید با چوب یک‌سویه‌نگری و نفرت از مسئولان دولتی در عرصه‌های عمومی جامعه مسکوت بمانند.

منتشر شده در نیم‌نما

پ.ن. بقیه یادداشت‌های واکاوی در ازدواج موقت را در شماره ویژه این موضوع در نیم‌نما دنبال کنید.

دی ۲۴، ۱۳۸۸

وقاحت و رذالت و دنائت....


در مراسم تشییع جنازه دکتر علی‌محمدی آدم‌های خودشان رفته‌اند زیر تابوت را گرفته‌اند و شعار داده‌اند: «این گل پرپر شده هدیه به رهبر شده»...



دی ۲۰، ۱۳۸۸

حالا قر بده بیا وسط

آینده‌نیوز گزارشی از روز معارفه علی معلم به عنوان رئیس فرهنگستان هنر منتشر کرده است که خواندن‌اش کلا برای تغییر روحیه خیلی خوب است و روز آدم را می‌سازد!

در این جلسه مهدی کلهر به عنوان اولین سخنران درباره سینمای هند صحبت کرده است.
بعد مجتبی رحمان‌دوست درباره ظهور امام زمان صحبت کرده است.
بعد جهانگیر الماسی بابت انتصاب خودش در فرهنگستان هنر تشکر کرده است.
بعد احمدی‌نژاد درباره امریکا و انگلیس و سلطه‌جویی و استعمار صحبت کرده است.

بعد علی معلم «نه از قول خود»ش که از قول «تمام هنرمندان ایران» گفته است: «آقای احمدی‌نژاد اجازه بدهید از زبان هنرمندان با شما سخن بگویم. دوست و دشمن، مخالف و موافق به شجاعت و دلیری شما شهادت می‌دهند. شما صدای اسلام و ایران را به گوش جهان و جهانیان رسانده‌اید».

بعد هم از روی نوشته‌ای که آماده کرده بود خوانده است: «سلام بر محمد مصطفی و امیرالمومنین و سلام بر امام خامنه‌ای و سلام به تو كه سید الخادمینی. آری شما را می‌گویم آقای احمدی‌نژاد؛ سَیدُ القُوم خادِمُها. شما سید خادمان هستید. شما سید سادات هستید...»


دی ۱۹، ۱۳۸۸

رهبر من آن مادر 75 ساله است

سی نفر از مادران عزادار (گروهی که فرزندان‌شان کشته یا بازداشت شده‌اند) دیروز در پارک لاله تهران دستگیر شدند. یکی از این مادران که زنی 75 ساله بوده است در حین دستگیری به بیمارستان منتقل شده است.

سی مادر که هر کدام یک یا چند بچه دارند. مادرانی که اسطوره صبراند به آنجا رسیده‌اند که اسم خودشان را گذاشته‌اند «مادران عزادار». مادرانی که می‌توانسته‌اند تنها توی خانه بنشینند، عکس فرزند کشته‌شده یا زندانی‌شان را جلوشان بگذارند و اشک بریزند و به باعث و بانی‌اش نفرین کنند، با هم قرار می‌گذارند این تلخ‌ترین تجربه زندگی‌شان را انگیزه‌ای برای حرکت و اعتراض کنند.

البته که اشک‌هایشان را هم به موقع‌اش کنج خانه می‌ریزند. البته که وجب‌به‌وجب دیوارهای خانه بوی آن عزیز را می‌دهد. البته که عطر بچه توی تمام روح مادر نشسته است. البته که هر بچه‌ای توی خانه یک کمد لباس دارد که می‌شود رفت دست کشید روی آنها و صورت را فرو کرد توی دل لباس‌ها و ذهن را پر کرد از خاطره و عطر تن فرزندی که امروز دیگر نیست... البته که هر بچه‌ای توی خانه یک رختخواب دارد که هر شب تن عزیزش را روی آن می‌گذاشته است و هر دقیقه می‌شود رفت توی جای او دراز کشید و هزار بار آرزوی مرگ کرد... البته که این وقت‌ها فقط یک چیز تلخ، خیلی خیلی تلخ و کشنده ته گلوی یک مادر چنبره زده است و هر روز دارد به او می‌گوید امروز روز آخر است که تاب آوردی... همین فرداست که از درد این رنج طاقت‌فرسا دیگر مرده باشی..

این مادر که هر روز در درون‌اش فریاد می‌زند: عزیزکم؛ ای کاش به جای تو من هزارتکه شده بودم و مویی از سر تو کم نمی‌شد، می‌رود گروه و انجمن تشکیل می‌دهد تا حتی اگر خودش دارد روزبه‌روز از درد آب می‌شود، اما مادرانگی‌اش به ذات دنیا را از یاد نبرد. این مادران هر هفته دور هم جمع می‌شدند تا دنیا یادش نرود تا زنانی هستند که مادرند، رنج هم می‌تواند انگیزه مبارزه برای تغییر باشد؛ تا دنیا بداند هر چقدر یک مادر در درون‌اش در حال شکستن باشد، یادش نمی‌رود مادری کردن به دنیا را؛ تربیت کردن دنیا را؛ یاد دادن چیزهای خوب به دیگران را و با آرامش و محبت عقب زدن چیزهای بد و زشت را.

من دارم از «مادر» حرف می‌زنم. تو که بچه هر کدام آنها را به ناحق ازشان گرفته‌ای و حالا سی نفر از آنها را که تنها جرم‌شان مادر بودن‌شان است و احتمالا جرم مضاعف‌شان عزاداربودن‌شان، با خودت برداشته‌ای برده‌ای به ناکجاآباد، کاش می‌فهمیدی من دارم از چی حرف می‌زنم...

دی ۱۳، ۱۳۸۸

بنده بی‌تقصیرم؛ با خدا برخورد کنید لطفا!

امام جمعه مشهد در پاسخ به بیانیه موسوی نامه سرگشاده‌ای منتشر کرد!
همین‌که این فقیه عالی‌قدر دست به قلم شده است و در جواب موسوی "نامه سرگشاده" نوشته است و سعی کرده است از حرف‌هایی که زده است با استدلال و استناد به آیات قرآن دفاع کند، به نظر من که هزار آفرین دارد.


حالا فرازهایی از بخش‌های جالب این نامه سرگشاده:

شما فرموديد بنده مردم را به جنگ با يکديگر دعوت کردم، به اينکه يک عده را حزب‌الله و يک عده را حزب‌الشيطان ناميدم. اين اشکال شما قبل از اينکه به بنده وارد باشد، به خدا وارد است که در قرآن در زمان پيغمبر، امت اسلام را که به مراتب محدودتر از جمعيت اين کشور بوده‌اند، به حزب‌الله وحزب‌الشيطان تقسيم کرده است.

وي با اشاره به بخشي از بيانيه موسوي مبني بر اينکه چرا بخشي از جامعه را بزغاله و گوساله ناميدم، خاطرنشان کرد: اين تعبير را خدواند در قرآن در دو آيه عنوان فرموده است، يکي در آيه 179 سوره مبارکه اعراف: ((ولقد ذرانا لجهنم کثيرا من الجن والانس لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لا يبصرون بها ولهم اذان لا يسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون)) در اين آيه کساني که دل دارند و فهم ندارند، چشم دارند و بصيرت ندارند، به چهارپايان تشبيه شده اند.

عضو مجلس خبرگان رهبري تاکيد کرد: آيا کساني که قدرت فهم امتياز اصل مترقي ولايت فقيه را ندارند و با آن دشمني مي ورزند و شعار عليه آن مي دهند، مصداق اين اشخاص نيستند.

وي در پايان تصريح کرد: محارب بودن اغتشاشگران روز عاشورا مستند به حکم امام رحمت‌الله عليه درباره منافقين در هنگام عمليات مرصاد بوده است، طبيعي است آنهايي که فکر کرديد با بنده برخورد کنند، بايد در حقيقت با خدا در آيه 42 سوره مبارکه شورا برخورد کنند.



دی ۱۲، ۱۳۸۸

زیر گرفتن شهروند؛ عمد یا سهو؟


روز عاشورا فیلمی 29 ثانیه‌ای به عنوان شاه‌بیت برنامه‌های خبری شبکه‌های بین‌المللی مرتبا پخش شد که بر اساس آن در ضلع شمال غربی میدان ولیعصر یک وانت نیروی انتظامی فردی را زیر می‌گیرد و وانت دیگر این نیرو، از روی فرد مذکور رد می‌شود.

فرمانده نیروی انتظامی در نشستی که روز سه‌شنبه با خبرنگاران برگزار می‌کند از پرسش آنها درباره این فیلم برآشفته می‌شود و می‌گوید: "این هم از همان دروغ‌هاست و شما هم این را تکرار نکنید." بعد انگار منصب فرماندگی پلیس خود را به یاد می‌آورد و رو به خبرنگاران با تحکم می‌گوید: "خبرنگاران حق ندارند هر چیز بی‌ربطی را سئوال کنند." بعد انگار  یادش می‌آید خبرنگاران با چاقوکشان و اراذل متفاوت هستند و ایشان ملزم به پاسخگویی است. بنابراین می‌گوید:  "شما این مسئله را ثابت کنید و تصاویر خودروی نیروی انتظامی را بیاورید." بعد دوباره احتمالا فکر می‌کند این نوچه‌خبرنگارها با چه جراتی چنین سوالی می‌پرسند. پس به عنوان ختم کلام می‌گوید: "دروغ نگویید، هیچ تصویری وجود ندارد."

وقتی این تصویر بارها و بارها در همه رسانه‌ها پخش می‌شود و در شبکه‌های اجتماعی به‌طور گسترده به اشتراک گذاشته می‌شود دیگر نمی‌شود همچنان گفت "هیچ تصویری وجود ندارد". پس نیروی انتظامی روز پنجشنبه احتمالا به دلیل فشار سنگینی که از بابت این اتفاق تکان‌دهنده بر رویش است، اطلاعیه‌ای درباره این فیلم صادر می‌کند.

البته طبیعی است که نیروی انتظامی گناه را به گردن نمی‌گیرد و در بند یک اطلاعیه اساسا تکذیب می‌کند که کسی در میدان ولیعصز تهران در روز عاشورا فوت شده باشد. بعد هم "جعل" فیلم را یکی از "روش‌های جاری رسانه‌های بیگانه و ضد انقلاب" می‌داند. البته در پایان اضافه می‌کند: "پلیس با در نظر گرفتن این نکته، مشغول تحقیق در مورد صحت فیلم مذکور است."
×
در آن روز در میدان ولیعصر تهران چه گذشت؟ فیلم‌هایی که از قبل این اتفاق منتشر شده است نشان می‌دهد وضعیت میدان شکل طبیعی نداشته است. نیروی انتظامی در درگیری با مردم آن‌قدر خشونت به خرج داده است که مردم را بسیار خشمگین کرده است. در این فیلم معلوم است که کانکس نیروی انتظامی مستقر در میدان ولیعصر دارد دود می‌کند و مردم خشمگین روی دیواره‌ی آهنی کنار کانکس ضرب گرفته‌اند و هماهنگ دارند به دیواره آهنی می‌کوبند.

در فیلم ظاهرا هر دو وانت یک سرنشین دارند و سخت نیست که حدس بزنیم بسیاری از سربازان هستند که دوره خدمت خود را در نیروی انتظامی به رانندگی می‌گذرانند. در چنین شرایط آشفته و درهم‌ریخته‌ای در ظهر عاشورا با مردمی خشمگین، هر دو راننده وانت در پی فرار از صحنه میدان بوده‌اند. اولی، فردی را زیر می‌گیرد و با دنده عقب به‌سرعت از محل دور می‌شود و دومی هم که شاهد این اتفاق بوده است، خلاف جهت حرکت ماشین‌ها در میدان می‌خواهد از معرکه فرار کند که از روی تن فردی که به زمین افتاده است رد می‌شود. وانت دوم اول دنده عقب می‌گیرد تا احتمالا از کنار فرد به‌روی‌زمین‌افتاده رد شود اما به هر حال هول و هراس او و تنش موجود در صحنه احتمالا او را آن‌قدر دستپاچه می‌کند که می‌شود آنچه در این فیلم دردناک و فجیع می‌بینیم.

نیروی انتظامی به عنوان نهادی که مسئول برقراری نظم و امنیت مردم، اگر به‌جای این‌همه دستپاچگی و تکذیب ماجرا از اساس، دروغگو خواندن خبرنگاران و جعلی دانستن فیلم و نسبت دادن آن به رسانه‌های ضد انقلاب کمی بیشتر به خودش مسلط بود و با پذیرفتن اصل موضوع و صحه گذاشتن بر آن، بر سهوی بودن این اتفاق تاکید می‌کرد شاید خودش نفتی نبود که با تکذیب و قلب کردن موضوع، هر دم زبانه‌ی خشم مردم را شعله‌ورتر کند. انگار وقتی درایت از یک سیستم رخت برمی‌بندد، خشک و تر را با هم می‌سوزاند.



منتشر شده در نیم نما

فقط برای ثبت در تاریخ شیعه

سوال:

جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم
سلام علیكم
مرجعیت شیعه خورشید پر فروغی است كه در قرون متمادی همواره پشتیبان اسلام و خط راستین اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. این مسئولیت خطیر همواره شایسته‌ی مردانی بوده است كه واجد شرائط شرعی مذكور در روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) باشند نظر به اهمیت این موضوع و با توجه به پرسشهای مكرّر هموطنان درباره‌ی مرجعیت آقای حاج شیخ یوسف صانعی خواهشمند است آن جامعه محترم كه همواره مرجع تشخیص این موضوع بوده نظر خود را درباره‌ی مرجعیت ایشان اعلام فرمایند.
با سپاس
جمعی از استادان و فضلای حوزه های‌ علمیه

پاسخ:

با توجه به پرسش‌های مكرّر مؤمنان، جامعه مدرسین حوزه‌ی علمیه قم براساس تحقیقات به عمل آمده در یك سال گذشته و پس از جلسات متعدد به این نتیجه رسیده است كه ایشان فاقد ملاكهای لازم برای تصدّی مرجعیت می‌باشد.

دی ۱۰، ۱۳۸۸

موسوی: بکشید ما را؛ ما نیرومندتر می‌شویم

موسوی در ابتدای بیانیه جدیدش اول تکلیف یک موضوع مهم را روشن کرده است:
"بکشید ما را، ما نیرومندتر می‌شویم". بنده ابایی ندارم که یکی از شهدایی باشم که مردم بعد از انتخابات در راه مطالبات به حق دینی و ملی خود تقدیم کردند و خون من رنگین‌تر از آن شهدا نیست.

 تشبیه‌اش هم درباره‌ی وضعیت فعلی جامعه تشبیه خردمندانه‌ای است:
وضعیت کشور امروز چون رودخانه‌ی خروشان و عظیمی است که سیلاب‌های تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل‌آلود شدن آن شده است. راه آرام کردن این رودخانه‌ی بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان‌پذیر نیست.

روشن می‌کند که اهل معامله‌ی پشت پرده نیست. گناهکار و بی‌خرد باید توبه کند:
اندیشیدن به این‌گونه راه حل‌ها که عده‌ای توبه کنند و عده‌ای معامله کنند و بده‌وبستانی صورت گیرد تا این مشکل بزرگ حل شود، عملا به بیراهه‌رفتن است.

راه‌حل:
بنده راه‌حل را در روانه ساختن نهرها و چشمه‌هایی از آب روشن و شیرین به بستر این رودخانه می‌دانم که به‌تدریج و طی یک فرآیند تدریجی کیفیت آب و وضع رودخانه را تغییر دهد.

دی ۰۸، ۱۳۸۸

فقط بگو این دکترای فلسفه را کی به تو داده؟

تظاهرات خودجوش مجلسیان در اعتراض به حرمت شکنی در روز عاشورا

لاريجاني گفت: حادثه روز عاشورا يكباره بخش اعظم هويت اين جريان را علني كرد. بعيد است كسي درد توهين سهمگين اعمال سبك و ضد ديني ظهر عاشوراي اين عده را با همه وجود درك نكرده باشد. چرا ظهر عاشورا كه همه به احترام سيدالشهدا(ع) و در سوگ او در عمق وجود خود عزادار هستند شما به آرمان يك ملت توهين كرديد؟ شما توجه داريد به چه مقامي بي‌احترامي كرديد؟ به ولي خدا به واسطه فيض‌الهي. مگر اين امري است كه بتوان به راحتي از آن گذشت. امروز همه ما در مقابل ساحت مقدس امام حسين(ع) خجل و شرمنده‌ايم، عذر خواهيم از محضر ولي‌الله الاعظم امام زمان(عج) كه عصر عاشورا چنين حوادث بي‌سابقه‌اي در كشور اهل بيت رخ داد.

(نمايندگان در واكنش به سخنان لاريجاني شعار دادند: يا حسين، مرگ بر ضد ولايت فقيه، حسين حسين شعار ماست و شهادت افتخار ماست، خوني كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست و مرگ بر منافق.)


لاريجاني سپس افزود: جداي از عقوبت اخروي اين جا موضعي است كه به هيچ وجه از آن نمي‌گذريم، شما نسبت به ولايت فقيه كه ميراث فكري امام(ره) و ثمره خون صدها هزار شهيد است توهين نموديد و با سخافت درشت گويي كرديد و به تخريب امكانات دولت و مردم پرداختيد حال به خوبي عيان كرديد كه مساله انتخابات بهانه بود و خوب است اين را هم بدانيد كه ما در راه امام حسين(ع) و صيانت از معارف عاشورا و حفظ حرمت اهل بيت(ع) و دفاع از ولايت فقيه، تا پاي جان ايستاده‌ايم و با هيچ كس مماشات نخواهيم كرد.


مصداق بارز گه‌گیجه!

نسرین وزیری خبرنگار پارلمانی ایلنا دستگیر شد.
بدرالسادات مفیدی دبیر انجمن صنفی روزنامه‌‌نگاران دستگیر شد.
ماشاءا... شمس‌الواعظین دستگیر شد.
عمادالدین باقی دستگیر شد.
خواهر شیرین عبادی دستگیر شد.
شوهر بدرالسادات مفیدی دستگیر شذ.
پسر مصطفی معین دستگیر شد.
پسر آیت‌ا... طاهری دستگیر شد.
خاله سهراب اعرابی دستگیر شد.
پسرخاله سهراب اعرابی دستگیر شد.
دوست پسرخاله سهراب هم دستگیر شد.
و...

اسم‌اش را اگر نمی‌گذارید گه‌گیجه‌ی آقایان، پس چی می‌گذارید؟!

دی ۰۷، ۱۳۸۸

قسم به اسم آزادی؛ نامه‌ای به صاحب عکس


این نوشته نه یک تحلیل، نه یک تفسیر و نه یک گزارش، که نامه‌ای است به زنی که عکس‌اش را در روز عاشورا در تهران دیدم.

به تو که چشمهایت سرخ است و انگار گریه کرده‌ای؛ به تو که هنوز سرخی چشمهایت از توی این عکس معلوم است. تو که نگاهت چیزی دارد که عکاس را میخکوب کرده‌ای و خواسته که این نگاه را ثبت کند. تو که چشم‌های سرخ‌ات و رد خون روی صورت‌ات چیزی دارد که عکس‌ات میان آن همه عکسی که از عاشورای تهران منتشر شد، مرا میخکوب کرد...

گریه کرده بودی؟ از چی؟ از آن طرف‌ها دسته‌ای رد شده بود و سوز نوحه‌ای که برای مظلومیت حسین و خانواده‌اش توی ظهر عاشورا می‌خواندند، اشک‌هایت را سرازیر کرده بوده؟ دارم فکر می‌کنم آن رد خون خشک‌شده روی صورت‌ات از سر و صورت کی روی پیشانی تو نشسته است؟ اگر چشم راست‌ات را ببندی، خون را روی پلک چشم‌ات هم می‌شود دید. شاید هم وقتی خون می‌ریخته روی صورت‌ات، وحشت کرده بودی و از ترس به گریه افتادی؟ هان؟ ولی هر چی توی چشم‌هایت دقیق می‌شوم، وحشت نمی‌بینم... ترس نمی‌بینم... ولی غم می‌بینم... درد می‌بینم...

تو چطور زنی هستی که دستمال برنداشتی خون روی صورت‌ات را پاک کنی؟ ولی چه خوب کردی که پاک نکردی آن رد خون را. می‌دانی همان رد خون چه عظمتی به صورت تو داده است؟ راستی نکند این خون خودت باشد؟ اصلا انگار که آدم دقیق‌تر می‌شود، زیر ماسک‌ات هم خونی است. شاید سرخی چشمهایت برای اشکی بوده که از درد از چشم‌هایت سرازیر شده است. نه؟ درد کتک خوردن یک طرف و درد تحقیر شدن از طرف یک کس دیگر که ابزار شکنجه دست‌اش دارد از طرف دیگر، عجیب نیست که اشک‌ات را سرازیر کرده باشد. اما حالا که اشکی توی چشمهایت نیست و انگشتهایت هم که به نشانه پیروزی سفت و محکم جلوی عکاس گرفته ای.

ولی چرا این‌قدر چشمهایت درد دارد؟ خط‌های زیر چشمهایت نشان می‌دهد سی سالگی را رد کرده‌ای؛ پس کم سرد و گرم روزگار نیدده‌ای... ابروهای خوش‌فرم و تمیزت نشان می‌دهد زودبه‌زود به خودت می‌رسی. پس چرا اینقدر درد داری که منو این طور سر جایم میخکوب می‌کنی و وادارم می‌کنی باهات حرف بزنم و برایت اشک بریزم و عذرخواهی کنم به سهم خودم اگر نمی‌توانم که غم و درد توی چشمهایت را با یک دستمال پاک کنم؟

گریه نکن... فکر نکن که تنهایی. اگر می‌دیدی... اگر می‌دانستی همه مردم شهری که داری در آن زندگی می ‌کنی امروز توی خیابان‌ها بودند و نترسیدند... اگر می‌دانستی یک زن دیگر مثل تو خودش را حائل گروه گاردی‌ها کرده است تا مردم به آنها حمله نکنند... اگر می‌دانستی نام آزادی چه قدرت و توانی می‌دهد به تک‌تک آدم‌های شهر تو... اگر می‌دانستی... اگر می‌دانستی این‌قدر غمگین نبودی... اگر می‌دانستی ان مع العسر یسرا و اگر می‌دانستی ظالم است که از توی بی‌دفاع و دست‌خالی می‌ترسد، چشمهایت این‌قدر غمگین شاید نبودند.

قسم به اسم آزادی؛ که به حرمت همه چشم‌هایی که درد تویشان لانه کرده است و گلوهایی که بغض مهمان هر روزه‌شان است روزی می‌رسد که چشم‌های قشنگ تو از شادی برق بزنند... قسم به اسم آزادی....

فقط ببخش در برابر قدرت درد چشم‌های تو، این‌قدر کلام‌ام قاصر است و کلمات‌ام بی‌توان...

دی ۰۶، ۱۳۸۸

تامل در عاشورا




تامل در عاشورا



عاشورای تهران؛ این شعله خاموش می‌شود؟!

























دی ۰۵، ۱۳۸۸

فیلم بریدن طناب دار و نجات دو محکوم به اعدام در سیرجان

آتش از زیر خاکستر درآمد

صبح روز سه‌شنبه هنگام اعدام دو نفر در ملاء عام در سیرجان، درگیری شدیدی بین مردم و ماموران روی می‌دهد و مردم با شعار و پرتاب سنگ به سوی نیروهای امنیتی، دو مرد به‌دارآویخته‌شده را که ظاهرا یکی‌شان هنوز زنده بوده، با خودشان می‌برند. نیروی انتظامی دوباره متهمان را دستگیر می‌کند و عصر همان روز می‌خواهد آنها را مجددا دار بزند که ماجرا منجر به درگیری خونینی می‌شود که پنج نفر کشته و حدود 25 نفر بر اثر اصابت گلوله مجروح می‌شوند.

×
قوه قضائیه نهادی است که اصولا با "اقتدار" شناخته می‌شود و همگان حتی اگر آرای صادر شده از سوی آن را قبول نداشته باشند، مجبور به اطاعت‌اند. به همین دلیل است که این قوه به عنوان مرجعی برای حل اختلافات در نظر گرفته شده است و سازوکارها هم همگی به شکلی تعریف شده است که جامعه "مجبور" به اطاعت باشد و در واقع کسی "جرات" سرپیچی نداشته باشد.

در فیلم چند ثانیه‌ای که از این درگیری‌ منتشر شده است، مردم جایگاه اعدام را به آتش کشیده‌اند. اتفاقی که پیام بسیار روشن و تکان‌دهنده‌ای به دستگاه قضا دارد. یکی اینکه تا چه حد احکام و مجازات‌ها، ربط منطقی و معناداری به ماهیت جرم ندارد که چنین مردم را خشمگین و پر از نفرت کرده است. البته شاید نشود این اتفاق را به همه کشور و همه احکام صادر شده دیگر تعمیم داد اما نمی‌توان انکار هم کرد اگر این حکم نادر و استثناء بود، احتمال بعیدی بود که مردم (مگر چقدر از افراد حاضر در صحنه اعدام در ملاء عام را اعضای خانواده مقتولان می‌توانند تشکیل دهند؟!) دست به چنین اقدامی بزنند؛ مردمی که می‌دانند ماموران حاضر در صحنه اعدام، همگی مسلح‌اند و کسی اگر دست از پا خطا کند، مجازند به او شلیک کنند. تازه اعدام در ملاءعام حتما تدابیر امنیتی شدیدتری هم می‌طلبد که قطعا اعمال شده است.

چندی پیش رئیس قوه قضائیه از ورود 8 تا 9 میلیون پرونده در سال به سیستم قضایی كشور خبر داد و گفت: اگر به این میزان پرونده‌های ستاد تعزیرات و تخلفات اداری را نیز اضافه كنیم ورودی پرونده به مراجع قضایی در سال به 15 تا 20 میلیون پرونده خواهد رسید. اگر توجه کنیم که هر پرونده دو سر دارد، بنابراین سالانه بین 30 تا 40 میلیون ایرانی سر و کارشان با دستگاه قضاست. اگر خانواده متوسط ایرانی را 5نفره فرض کنیم، سالانه هر خانواده تقریبا سه مرتبه چشم‌اش به عدالتی است که از دستگاه قضای کشور انتظار دارد. اگر این دستگاه این‌قدر بی‌اعتبار شود و نگاه مردم به آن تا این حد پر از خشم و نفرت باشد و افراد مطمئن بشوند هیچ جا نمی‌توانند به حق و حقوق خود برسند، آن‌وقت هر کسی تصمیم می‌گیرد در غیبت نهاد قضایی قابل اعتماد، احتمالا خودش شخصا دست به اعمال عدالت بزند و حق خودش را از دیگران بگیرد. قابل تصور است در چنین شرایطی چه برسر جامعه ایرانی خواهد آمد...

به قول آیت‌الله محقق داماد وقتی قوه قضائیه نهادی می‌شود که از یک سو "ائمه جمعه موقّته" آن را "توصیه به بی‌رحمی" می‌کنند و به "گرفتن اعتراف" مفتخر می‌شود و از سوی دیگر توسط رئیس جمهور (اشاره به پرونده رکسانا صابری) به "رعایت رافت اسلامی و کرامت انسانی" دعوت می‌شود، چه انتظار دیگری از آن می‌توان داشت؟

این قوه مسئول برقراری حق و عدالت، آنقدر شعله‌هایی به دست خودش در دل مردم، تک‌تک و جداجدا کاشته است که امروز آن شعله‌ها، دست‌به‌دست هم می‌دهند و جایگاه اعدام‌اش را به آتش می ‌کشند.




منتشر شده در نیم نما

دی ۰۳، ۱۳۸۸

خبرنگاران حاضر در صحنه عاشورا

حاج منصور ارضی: این مقاتلی را كه داریم بیشتر نوشته خبرنگار دشمن است، یعنی صرفا آن واقعه را بیان كرده است، همین. اینجاست كه ما با بعضی مداحها دعوا داریم. می‌گوییم مداح نباید خبرنگاری روضه بخواند...

علوم انسانی حذف شود؛ چاقوسازی تدریس شود

معاون هنرهاي سنتي و صنايع‌دستي استان زنجان گفت: در رشته صنایع فلزی، اولويت آموزش با رشته چاقوسازي است.