محمد مصطفایی، وکیل پروندههای جنجالی اعدامهای زیر 18 سال و اخیرا سنگسار، دو روز پیش به عنوان پناهنده وارد خاک نروژ شد.
آخرین پرونده پر سروصدایی که آقای مصطفایی داشته است، پرونده سنگسار سکینه محمدی آشتیانی بوده است که به دلیل اعتراضات جهانی و کمپینهای بینالمللی، فعلا حکماش متوقف کرده است. پروندههایی که او تا به حال وکالتشان را به عهده داشته است، کم آبروی جمهوری اسلامی را در سطح جهان نبرده است اما ایشان معمولا با برخورد تند و تیزی از سوی حکومت مواجه نمیشده است. البته خودش هم ظاهرا تا حد ممکن، جانب احتیاط را نگه میداشته و مثلا کمتر از وکلای دیگری که پروندههای حقوق بشری دارند با رسانههای خارجی مصاحبه میکرده است. اما اتفاق اخیری که درباره او افتاده است، عجیب و پر ابهام است و سوالات بیجواب زیادی را دربارهاش مطرح میکند.
روز دوم مرداد آقای مصطفایی برای ادای "توضیحاتی" به دادستانی تهران احضار میشود و بعد هم میرود خانهاش. ظاهرا مامورها از اینکه او را فرستادهاند برود، پشیمان میشوند وشبانه به محل کارش میروند که دستگیرش کنند. او را پیدا نمیکنند و همسر و برادر همسر و چند روز بعد هم پدر همسرش را دستگیر میکنند. همان روز خبر میرسد که محمد مصطفایی ناپدید شده است. در این فاصله دو نامه از او منتشر میشود. یکی به دادستان تهران که در آن خواستاری آزادی همسر و برادر همسرش شده است و یکی به دخترش به مناسبت سالگرد تولدش که دور از مادر زندانیاش است. تا اینکه روز 13 مرداد خبر میآید آقای مصطفایی در ترکیه به کمیساریای عالی حقوق بشر تقاضای پناهندگی داده است و ناپدید نشده است و خودش همان روز دوم مرداد به سمت ترکیه رفته است.
آقای مصطفایی در گفتوگو با بیبیسی فارسی در این مورد گفته است: "به دلیل اینکه احتمال میدادم من را بازداشت کنند و از کسانی که در دستگاه قضایی بودند، شنیدم که ممنوعالخروج شدهام، مجبور شدم به طور غیرقانونی وارد ترکیه شوم." بالاخره روز شنبه همسر ایشان آزاد و روز یکشنبه خبر رسمی رسیدن او به نروژ منتشر میشود. او در کنفرانسی که روز یکشنبه در اسلو برگزار کرده است گفته است بعد از دستگیری همسرش ایران را ترک کرده است.
مگر در جلسه احضار او چه گذشته است که او تصمیم گرفته است بلافاصله و دقیقا در همان روز، به طور غیرقانونی از مرز خارج بشود؟ مگر ممنوعالخروج شدن در سیستم فعلی قضایی ایران اینچنین ترسناک است که یک وکیل معروف، شبانه و در حالی که همسر و خانواده همسرش دستگیر شدهاند، مجبور شود به ترکیه پناه ببرد و بلافاصله تقاضای پناهندگی سیاسی کند؟ آیا پرونده "خاصی" برایش تشکیل شده است؟ آیا او اطلاعی ویژه از موضوعی "ویژه" دارد؟
این رفتار از کسی که در سیستم قضایی ایران، پیچیدهترین، سیاسیترین و امنیتیترین پروندههای سالهای اخیر را به عهده داشته است عجیب است. اگر این آدم اطلاع یا اطلاعاتی داشته است که آنقدر به نظرش خطرناک میرسیده است که بعد از یک احضار و سوال و جواب، به سرعت و بدون برنامهریزی از مرز خارج بشود، چطور فکر خانوادهاش را نکرده است؟ آقای مصطفایی معمولا با پروندههایی که همگی به امنیت نظام گره خوردهاند، سر و کار داشته است. بعید است راهاش از وزارت اطلاعات و سوال و جوابهای معمول اطلاعاتی، خیلی دور بوده باشد و بعید است با شیوههای عملکردی آنها ناآشنا باشد. در واقع بعید بوده است نداند اگر فرار کند، خانوادهاش همچنان میتوانند آزادانه در این مملکت به شیوه معمولشان زندگی کنند.
وقتی پناهندگی رسمی ایشان به نروژ منتشر میشود و وزیر امور خارجه نروژ هم از رسیدن او به خاک این کشور ابراز شادمانی میکند، همسرش هم در ایران آزاد میشود. پدر و برادر همسرش هم که قبلترآزاد شده بوده است.
چه اتفاقی در این مدت افتاده است؟ اگر همسرش را به گروگان گرفته بودند تا او خودش را تسلیم کند، پس چطور آزادش کردند؟ یعنی با پناهندگی آقای مصطفایی به نروژ، جمهوری اسلامی بیخیال این وکیل جنجالیترین پروندههای سالهای اخیر ایران شده است؟ آیا همسر و برادر همسر ایشان آزاد شدهاند تا خیال آقای مصطفایی از بابت چیزی آسوده باشد؟ آیا معاملهای در این بین صورت گرفته است؟
اطلاعات منتشر شده درباره این موضوع آنقدر محدود است که بهسادگی نمیتوان احتمالات مختلف را بررسی یا درباره این فرد قضاوت روشنی کرد. اما مورد آقای مصطفایی، عجیب و سوالبرانگیز است. از کنار آقای مصطفایی نباید بهسادگی گذشت...
منتشرشده در نیم نما
0 نظر:
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟