مینا جعفری وکیل اکرم مهدوی، زنی که به دلیل قتل شوهرش در آستانه اعدام قرار گرفته است در گفتوگو با رادیو زمانه به نکتهی قابل توجهی دربارهی پرونده موکلاش اشاره کرده است. وقتی خبرنگار از او میپرسد ظاهرا قرار بوده است موکلاش هفتهی گذشته اعدام بشود اما حکم به او به عنوان وکیل متهم ابلاغ نشده است، می گوید با تماس یکی از اعضای خانواده شاکی از زمان اعدام اکرم مطلع شده است: "من روز چهارشنبه با قاضی اجرای احکام که تماس گرفتم، ایشان تکذیب کردند و گفتند که اعدام اکرم صحت ندارد. من هم گفتم که من وکیل اکرم هستم؛ خبرنگار نیستم که شما تکذیب میکنید. اما باز تکذیب کرد و من روز بعد یعنی پنجشنبه به شعبه اجرای احکام مراجعه کردم و این بار قاضی اجرای احکام تأیید کرد که قرار است موکلم روز یکشنبه اعدام شود. جالب این است که قاضی به شدت عصبانی بود از اینکه من چرا و چگونه از موضوع خبردار شدهام. در حالی که این حق قانونی من به عنوان یک وکیل است و این موضوع باید حتماً به من ابلاغ میشد و اگر خانواده شاکی به من خبر نمیدادند، من بعد از اعدام اکرم متوجه موضوع میشدم."
جالب است که اجرای حکم اعدام برای کسی که مرتکب به قتل عمد شده است، امری بدیهی در دادگاههای ایران تلقی میشود؛ حالا دروغگویی قاضی آن هم به وکیل متهم و تمایلاش به اعدام بیسروصدای یک زن قاتل (به زعم خودشان) و حتی عصبانیتاش از مطلع شدن وکیل پرونده چه معنایی میتواند داشته باشد؟
به نظر میرسد این عصبانیت هم جای تاسف عمیق دارد و هم جای خوشحالی عمیق؛ تاسف عمیق از آن جهت که معلوم نیست روزانه چقدر زندانی بدون اطلاع وکلایشان و طبیعتا بدون اطلاع دیگران و از ترس رسانهای شدن و جنجال به پا شدن، اعدام میشوند و اینکه چقدر از این افراد هیچگاه صدایشان به هیچ کسی نمیرسد و تنها ممکن است یکی از آنها مثل محبت محمودی، پس از تحمل 9 سال حبس در زندان ارومیه، برای کشتن مردی که به ادعای خودش قصد تجاوز به او را داشته است، وقتی حکماش صادر میشود، نامهای بنویسد و از فعالان حقوق بشر بپرسد که کجا هستند و از عدالت بپرسد که قرار است برای چه کسی جاری بشود؟
خوشحالی عمیق هم از آن جهت که رسانهای شدن پروندههای اعدام و قصاص ظاهرا تا به امروز هزینههای سنگینی را به دستگاه قضایی کشور تحمیل کرده است که آنها را واداشته است حتی به وکیل متهم هم دروغ بگویند تا شاید به شکلی مقطعی و حتی موردی، فشار افکار عمومی را از اخبار مربوط به اعدام و قصاصهای مکرر در ایران کمی کم کنند؛ دروغگویی و عصبانیت این آقای قاضی کم هم شادیآور نیست...
منتشر شده در نیم نما
جالب است که اجرای حکم اعدام برای کسی که مرتکب به قتل عمد شده است، امری بدیهی در دادگاههای ایران تلقی میشود؛ حالا دروغگویی قاضی آن هم به وکیل متهم و تمایلاش به اعدام بیسروصدای یک زن قاتل (به زعم خودشان) و حتی عصبانیتاش از مطلع شدن وکیل پرونده چه معنایی میتواند داشته باشد؟
به نظر میرسد این عصبانیت هم جای تاسف عمیق دارد و هم جای خوشحالی عمیق؛ تاسف عمیق از آن جهت که معلوم نیست روزانه چقدر زندانی بدون اطلاع وکلایشان و طبیعتا بدون اطلاع دیگران و از ترس رسانهای شدن و جنجال به پا شدن، اعدام میشوند و اینکه چقدر از این افراد هیچگاه صدایشان به هیچ کسی نمیرسد و تنها ممکن است یکی از آنها مثل محبت محمودی، پس از تحمل 9 سال حبس در زندان ارومیه، برای کشتن مردی که به ادعای خودش قصد تجاوز به او را داشته است، وقتی حکماش صادر میشود، نامهای بنویسد و از فعالان حقوق بشر بپرسد که کجا هستند و از عدالت بپرسد که قرار است برای چه کسی جاری بشود؟
خوشحالی عمیق هم از آن جهت که رسانهای شدن پروندههای اعدام و قصاص ظاهرا تا به امروز هزینههای سنگینی را به دستگاه قضایی کشور تحمیل کرده است که آنها را واداشته است حتی به وکیل متهم هم دروغ بگویند تا شاید به شکلی مقطعی و حتی موردی، فشار افکار عمومی را از اخبار مربوط به اعدام و قصاصهای مکرر در ایران کمی کم کنند؛ دروغگویی و عصبانیت این آقای قاضی کم هم شادیآور نیست...
منتشر شده در نیم نما
0 نظر:
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟