(ترجمه خلاصهشدهای از مقاله اسلام، نفت و زنان)
چرا زنان در منطقه خاورمیانه بیش از نقاط دیگر جهان از برابریهای جنسیتی محرومند؟ بسیاری معتقدند این محرومیت به دلیل سنتهای اسلامی رایج در خاورمیانه است؛ اما مایکل راس، استاد دانشگاه کالیفرنیا و نویسنده مقاله اسلام، نفت و زنان معتقد است آنچه زنان را در این منطقه جغرافیایی عقب نگه داشته است، نه اسلام بلکه نفت است. نویسنده ادعا میکند تولید نفت باعث میشود زنان کمتری وارد بازار کار شوند و در نتیجه از حجم اثرگذاریشان در جامعه هم کم شود. نویسنده با استفاده از آمارهای جهانی، الگوهای شغلی زنان و بازنمایی سیاسی زنان و با مقایسه موردی کشور نفتخیز الجزیره و دو کشور کمنفت مراکش و تونس در پی اثبات نظریه خود برآمده است. متن زیر خلاصهی ترجمهشدهای از مقاله فوق است که در امریکن پالیتیکال ساینس ریویو در فوریه 2008 به چاپ رسیده است.
آمارها نشان میدهد در منطقهی خاورمیانه زنان کمتر از هر منطقه جغرافیای دیگری در دنیا وارد بازار کار شدهاند. برخلاف بسیاری از تحلیلگران که دین اسلام و تضاد بین شرق و غرب را عامل این مساله میدانند، نویسنده با تکیه بر پژوهشهای قبلی نشان میدهد نپوستن زنان در کشورهای نفتخیز به بازار کار، پیامدهای اجتماعی متعددی به دنبال دارد؛ افزایش نزخ باروری، امکان آموزش ضعیفتر برای دختران و اثرگذاری کمتر زنان در نهاد خانواده از جملهی این پیامدها برشمرده شده است. این موضوع البته اثرات سیاسیای را هم به دنبال دارد؛ وقتی زنان کمتری بیرون از خانه کار کنند، کمتر احتمال دارد بتوانند اطلاعاتشان را با هم مبادله کنند و بر مشکلات جمعیشان فائق شوند. کمتر احتمال دارد بتوانند به لحاظ سیاسی بسیج شوند و مثلا برای افزایش حقوقشان با کارفرماها وارد مذاکره شوند و کمتر احتمال دارد در ساختارهای حکومتی وارد شوند.
چنین رویکردی، دیدگاههای رایج دربارهی توسعه را که رشد اقتصادی خودبخود به برابریهای جنسیتی منجر خواهد شد، رد میکند؛ ایدهای که سازمانهای بزرگی مثل بانک جهانی و بسیاری از متخصصان توسعه از آن دفاع می کنند. بحث دقیقتر آن است که بگوییم الگوهای متفاوت توسعه، پیامدهای متفاوتی را در حوزه برابریهای جنسیتی به همراه خواهد داشت. نویسنده معتقد است استخراج نفت در برخی کشورها نه تنها اثرات عمیقی بر روی اقتصاد و سیاست خواهد داشت بلکه اثرات عمیقی بر روی ساختارهای اجتماعی جوامع هم باقی میگذارد. البته مساله مهم دیگری هم در این میان مطرح است؛ برخی تحقیقات نشان داده است اگر زنان در کشورهای اسلامی کمتر وارد بازار کار شده باشند، تمایل آنها برای حمایت از اسلام افراطی به طرز قابلتوجهی افزایش پیدا میکند. تحقیقات نشان میدهد حضور زنان در بازار کار نه تنها به افزایش نقش آنها در نهاد خانواده منجر میشود، بلکه اثرگذاری سیاسی آنها را هم از سه کانال افزایش می دهد؛ در سطح فردی، بر روی دیدگاهها و هویت سیاسی آنان اثر میگذارد. در سطح اجتماعی، با حضورشان در جامعه امکان ایجاد شبکه های اجتماعی میان خودشان افزایش می یابد و در سطح اقتصادی، با افزایش اهمیت شان در ساختار اقتصادی کشورها میتوانند حکومت متبوع خود را وادار کنند به خواستههای آنها توجه کند.
نویسنده در این مقاله تلاش میکند دو فرضیه اساسی خود را با تکیه بر دادههای آماری اثبات کند؛ اول اینکه افزایش در ارزش تولید نفت مشارکت زنان در بازار کار را کاهش میدهد و دوم اینکه افزایش در ارزش تولید نفت اثرگذاری سیاسی زنان را کاهش میدهد. او برای بررسی درستی این دو فرضیه، اطلاعات مربوط به تولید نفت و کار در همه کشورها را از سال 1960 تا 2002 و همچنین بازنمایی و مشارکت زنان را بررسی کرده است. تحلیلها نشان میدهد متغیرهای اساسی مدل –نفت، الگوهای شغلی زنان و توانمندسازی سیاسی زنان- به لحاظ آماری با یکدیگر همبستگی دارند.
نتایج تحلیلهای آماری از سال 1960 نشان میدهد در هر سالی که قیمت نفت افزایش پیدا کرده است نرخ مشارکت زنان در نیروی کار در همان سال کاهش پیدا کرده است. بنابراین فرضیهی اول این مقاله اثبات شده است. دادهها نشان میدهند زنان بازنمایی سیاسی بهتری (مثلا در تعداد کرسیهای مجلس) در کشورهایی دارند که نفت ندارند یا نفت اندکی دارند. همچنین درآمدهای نفتی همبستگی منفی با میزان بازنمایی سیاسی زنان دارد. فرضیه دوم هم با اثبات اینکه تولید نفت به کاهش اثرگذاری زنان از طریق کاهش حضور آنها در کارهای خارج از خانه منجر میشود، به اثبات رسیده است.
بعد از کنترل متغیرهای مختلف در این تحقیق، نویسنده نتیجه میگیرد درآمدهای نفتی بالاتر با مشارکت زنان در نیروی کار، قانونگذاران زن کمتر و اعضای کابینه زن کمتر در ارتباط است. این همبستگی نتیجهی تمرکز نفت و صنایع نفتی در خاورمیانه یا کشورهای اسلامی نیست. در واقع اسلام به عنوان یکی از متغیرهای دخیل در این پژوهش به لحاظ آماری اثر قابل ملاحظهای بر روی متغیرهای مستقل این تحقیق نداشته است؛ بنایراین برخی شاخصهای مربوط به وضعیت زنان در خاورمیانه بخشیاش میتواند با ثروت نفتی این منطقه مورد تحلیل قرار بگیرد نه با فرهنگ یا سنتهای اسلامی. البته این دربارهی همه شاخصهای وضعیت زنان درست نیست؛ مثلا تحصیلات زنان که شامل باسوادی بزرگسالان، بهرهمندی از آموزش دبستانی و نسبت بین دختران و پسران دانشآموز است- همبستگی منفی با اسلام دارد و به نظر میرسد از درآمدهای نفتی اثر نمیپذیرد. اما ارتباط منفی بین آموزش و تحصیلات زنان و اسلام به کلی ناپدید میشود وقتی که ما سطوح ابتدایی پایینتر تحصیلات زنان در خاورمیانه را مورد توجه قرار میدهیم. در واقع بعد از بررسی سطح سواد زنان در 1970، اسلام دیگر اثری بر روی شاخصهای آموزشی ندارد. به بیان دیگر تا قبل از 1970 کشوهای خاورمیانه به طرز غیرمعمولی نرخ پایینی در شاخصهای مربوط به تحصیلات زنان داشتند. اما بعد از 1970 دچار تحول اساسی شدند؛ هرچند در دیگر ابعاد اثرگذار نفتی مثل مشارکت زنان در اقتصاد و حکومت، این رشد در خاورمیانه بسیار کندتر از آموزش بوده است.
البته این آمارها نمیتوانند سازوکارهای علتومعلولی ماجرا را نشان دهند؛ بنابراین نویسنده تصیم گرفته است در ادامه مطالعات آماری، دست به "مطالعه موردی" هم بزند تا این سازوکارها را بتواند نشان بدهد. او در انتها برای بررسی دقیقتر ادعاهای فوق، به بررسی موردی الجزایر به عنوان کشوری نفتخیز با تونس و مراکش به عنوان کشورهایی با منابع نفتی محدود پرداخته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن.1. با تشکر از پرستو که لینک این مقاله را به اشتراک گذاشته بود.
پ.ن.2. متن کامل مقاله اینجا بخوانید.
آمارها نشان میدهد در منطقهی خاورمیانه زنان کمتر از هر منطقه جغرافیای دیگری در دنیا وارد بازار کار شدهاند. برخلاف بسیاری از تحلیلگران که دین اسلام و تضاد بین شرق و غرب را عامل این مساله میدانند، نویسنده با تکیه بر پژوهشهای قبلی نشان میدهد نپوستن زنان در کشورهای نفتخیز به بازار کار، پیامدهای اجتماعی متعددی به دنبال دارد؛ افزایش نزخ باروری، امکان آموزش ضعیفتر برای دختران و اثرگذاری کمتر زنان در نهاد خانواده از جملهی این پیامدها برشمرده شده است. این موضوع البته اثرات سیاسیای را هم به دنبال دارد؛ وقتی زنان کمتری بیرون از خانه کار کنند، کمتر احتمال دارد بتوانند اطلاعاتشان را با هم مبادله کنند و بر مشکلات جمعیشان فائق شوند. کمتر احتمال دارد بتوانند به لحاظ سیاسی بسیج شوند و مثلا برای افزایش حقوقشان با کارفرماها وارد مذاکره شوند و کمتر احتمال دارد در ساختارهای حکومتی وارد شوند.
چنین رویکردی، دیدگاههای رایج دربارهی توسعه را که رشد اقتصادی خودبخود به برابریهای جنسیتی منجر خواهد شد، رد میکند؛ ایدهای که سازمانهای بزرگی مثل بانک جهانی و بسیاری از متخصصان توسعه از آن دفاع می کنند. بحث دقیقتر آن است که بگوییم الگوهای متفاوت توسعه، پیامدهای متفاوتی را در حوزه برابریهای جنسیتی به همراه خواهد داشت. نویسنده معتقد است استخراج نفت در برخی کشورها نه تنها اثرات عمیقی بر روی اقتصاد و سیاست خواهد داشت بلکه اثرات عمیقی بر روی ساختارهای اجتماعی جوامع هم باقی میگذارد. البته مساله مهم دیگری هم در این میان مطرح است؛ برخی تحقیقات نشان داده است اگر زنان در کشورهای اسلامی کمتر وارد بازار کار شده باشند، تمایل آنها برای حمایت از اسلام افراطی به طرز قابلتوجهی افزایش پیدا میکند. تحقیقات نشان میدهد حضور زنان در بازار کار نه تنها به افزایش نقش آنها در نهاد خانواده منجر میشود، بلکه اثرگذاری سیاسی آنها را هم از سه کانال افزایش می دهد؛ در سطح فردی، بر روی دیدگاهها و هویت سیاسی آنان اثر میگذارد. در سطح اجتماعی، با حضورشان در جامعه امکان ایجاد شبکه های اجتماعی میان خودشان افزایش می یابد و در سطح اقتصادی، با افزایش اهمیت شان در ساختار اقتصادی کشورها میتوانند حکومت متبوع خود را وادار کنند به خواستههای آنها توجه کند.
نویسنده در این مقاله تلاش میکند دو فرضیه اساسی خود را با تکیه بر دادههای آماری اثبات کند؛ اول اینکه افزایش در ارزش تولید نفت مشارکت زنان در بازار کار را کاهش میدهد و دوم اینکه افزایش در ارزش تولید نفت اثرگذاری سیاسی زنان را کاهش میدهد. او برای بررسی درستی این دو فرضیه، اطلاعات مربوط به تولید نفت و کار در همه کشورها را از سال 1960 تا 2002 و همچنین بازنمایی و مشارکت زنان را بررسی کرده است. تحلیلها نشان میدهد متغیرهای اساسی مدل –نفت، الگوهای شغلی زنان و توانمندسازی سیاسی زنان- به لحاظ آماری با یکدیگر همبستگی دارند.
نتایج تحلیلهای آماری از سال 1960 نشان میدهد در هر سالی که قیمت نفت افزایش پیدا کرده است نرخ مشارکت زنان در نیروی کار در همان سال کاهش پیدا کرده است. بنابراین فرضیهی اول این مقاله اثبات شده است. دادهها نشان میدهند زنان بازنمایی سیاسی بهتری (مثلا در تعداد کرسیهای مجلس) در کشورهایی دارند که نفت ندارند یا نفت اندکی دارند. همچنین درآمدهای نفتی همبستگی منفی با میزان بازنمایی سیاسی زنان دارد. فرضیه دوم هم با اثبات اینکه تولید نفت به کاهش اثرگذاری زنان از طریق کاهش حضور آنها در کارهای خارج از خانه منجر میشود، به اثبات رسیده است.
بعد از کنترل متغیرهای مختلف در این تحقیق، نویسنده نتیجه میگیرد درآمدهای نفتی بالاتر با مشارکت زنان در نیروی کار، قانونگذاران زن کمتر و اعضای کابینه زن کمتر در ارتباط است. این همبستگی نتیجهی تمرکز نفت و صنایع نفتی در خاورمیانه یا کشورهای اسلامی نیست. در واقع اسلام به عنوان یکی از متغیرهای دخیل در این پژوهش به لحاظ آماری اثر قابل ملاحظهای بر روی متغیرهای مستقل این تحقیق نداشته است؛ بنایراین برخی شاخصهای مربوط به وضعیت زنان در خاورمیانه بخشیاش میتواند با ثروت نفتی این منطقه مورد تحلیل قرار بگیرد نه با فرهنگ یا سنتهای اسلامی. البته این دربارهی همه شاخصهای وضعیت زنان درست نیست؛ مثلا تحصیلات زنان که شامل باسوادی بزرگسالان، بهرهمندی از آموزش دبستانی و نسبت بین دختران و پسران دانشآموز است- همبستگی منفی با اسلام دارد و به نظر میرسد از درآمدهای نفتی اثر نمیپذیرد. اما ارتباط منفی بین آموزش و تحصیلات زنان و اسلام به کلی ناپدید میشود وقتی که ما سطوح ابتدایی پایینتر تحصیلات زنان در خاورمیانه را مورد توجه قرار میدهیم. در واقع بعد از بررسی سطح سواد زنان در 1970، اسلام دیگر اثری بر روی شاخصهای آموزشی ندارد. به بیان دیگر تا قبل از 1970 کشوهای خاورمیانه به طرز غیرمعمولی نرخ پایینی در شاخصهای مربوط به تحصیلات زنان داشتند. اما بعد از 1970 دچار تحول اساسی شدند؛ هرچند در دیگر ابعاد اثرگذار نفتی مثل مشارکت زنان در اقتصاد و حکومت، این رشد در خاورمیانه بسیار کندتر از آموزش بوده است.
البته این آمارها نمیتوانند سازوکارهای علتومعلولی ماجرا را نشان دهند؛ بنابراین نویسنده تصیم گرفته است در ادامه مطالعات آماری، دست به "مطالعه موردی" هم بزند تا این سازوکارها را بتواند نشان بدهد. او در انتها برای بررسی دقیقتر ادعاهای فوق، به بررسی موردی الجزایر به عنوان کشوری نفتخیز با تونس و مراکش به عنوان کشورهایی با منابع نفتی محدود پرداخته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن.1. با تشکر از پرستو که لینک این مقاله را به اشتراک گذاشته بود.
پ.ن.2. متن کامل مقاله اینجا بخوانید.
0 نظر:
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟