مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

معمای محمد مصطفایی



محمد مصطفایی، وکیل پرونده‌های جنجالی اعدام‌های زیر 18 سال و اخیرا سنگسار، دو روز پیش به عنوان پناهنده وارد خاک نروژ شد.

آخرین پرونده پر سروصدایی که آقای مصطفایی داشته است، پرونده سنگسار سکینه محمدی آشتیانی بوده است که به دلیل اعتراضات جهانی و کمپین‌های بین‌المللی، فعلا حکم‌اش متوقف کرده است. پرونده‌هایی که او تا به حال وکالت‌شان را به عهده داشته است، کم آبروی جمهوری اسلامی را در سطح جهان نبرده است اما ایشان معمولا با برخورد تند و تیزی از سوی حکومت مواجه نمی‌شده است. البته خودش هم ظاهرا تا حد ممکن، جانب احتیاط را نگه می‌داشته و مثلا کمتر از وکلای دیگری که پرونده‌های حقوق بشری دارند با رسانه‌های خارجی مصاحبه می‌کرده است. اما اتفاق اخیری که درباره او افتاده است، عجیب و پر ابهام است و سوالات بی‌جواب زیادی را درباره‌اش مطرح می‌کند.

روز دوم مرداد آقای مصطفایی برای ادای "توضیحاتی" به  دادستانی تهران احضار می‌شود و بعد هم می‌رود خانه‌اش. ظاهرا مامورها از اینکه او را فرستاده‌اند برود، پشیمان می‌شوند وشبانه به محل کارش می‌روند که دستگیرش کنند. او را پیدا نمی‌کنند و همسر و برادر همسر و چند روز بعد هم پدر همسرش را دستگیر می‌کنند. همان روز خبر می‌رسد که محمد مصطفایی ناپدید شده است. در این فاصله دو نامه از او منتشر می‌شود. یکی به دادستان تهران که در آن خواستاری آزادی همسر و برادر همسرش شده است و یکی به دخترش به مناسبت سالگرد تولدش که دور از مادر زندانی‌اش است. تا اینکه روز 13 مرداد خبر می‌آید آقای مصطفایی در ترکیه به  کمیساریای عالی حقوق بشر تقاضای پناهندگی داده است و ناپدید نشده است و خودش همان روز دوم مرداد به سمت ترکیه رفته است.

آقای مصطفایی در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی فارسی در این مورد گفته است: "به دلیل این‌که احتمال می‌دادم من را بازداشت کنند و از کسانی که در دستگاه قضایی بودند، شنیدم که ممنوع‌الخروج شده‌ام، مجبور شدم به طور غیرقانونی وارد ترکیه شوم." بالاخره روز شنبه همسر ایشان آزاد و روز یک‌شنبه خبر رسمی رسیدن او به نروژ منتشر می‌شود. او در کنفرانسی که روز یکشنبه در اسلو برگزار کرده است گفته است بعد از دستگیری همسرش ایران را ترک کرده است.

مگر در جلسه احضار او چه گذشته است که او تصمیم گرفته است بلافاصله و دقیقا در همان روز، به طور غیرقانونی از مرز خارج بشود؟ مگر ممنوع‌الخروج شدن در سیستم فعلی قضایی ایران این‌چنین ترسناک است که یک وکیل معروف، شبانه و در حالی که همسر و خانواده همسرش دستگیر شده‌اند، مجبور شود به ترکیه پناه ببرد و بلافاصله تقاضای پناهندگی سیاسی کند؟ آیا پرونده "خاصی" برایش تشکیل شده است؟ آیا او اطلاعی ویژه از موضوعی "ویژه" دارد؟

این رفتار از کسی که در سیستم قضایی ایران، پیچیده‌ترین، سیاسی‌ترین و امنیتی‌ترین پرونده‌های سال‌های اخیر را به عهده داشته است عجیب است. اگر این آدم اطلاع یا اطلاعاتی داشته است که آن‌قدر به نظرش خطرناک می‌رسیده است که بعد از یک احضار و سوال و جواب، به سرعت و بدون برنامه‌ریزی از مرز خارج بشود، چطور فکر خانواده‌اش را نکرده است؟ آقای مصطفایی معمولا با پرونده‌هایی که همگی به امنیت نظام گره خورده‌اند، سر و کار داشته است. بعید است راه‌اش از وزارت اطلاعات و سوال و جواب‌های معمول اطلاعاتی، خیلی دور بوده باشد و بعید است با شیوه‌های عملکردی آنها ناآشنا باشد. در واقع بعید بوده است نداند اگر فرار کند، خانواده‌اش همچنان می‌توانند آزادانه در این مملکت به شیوه معمول‌شان زندگی کنند.
وقتی پناهندگی رسمی ایشان به نروژ منتشر می‌شود و وزیر امور خارجه نروژ هم از رسیدن او به خاک این کشور ابراز شادمانی می‌کند، همسرش هم در ایران آزاد می‌شود. پدر و برادر همسرش هم که قبل‌ترآزاد شده بوده است.

چه اتفاقی در این مدت افتاده است؟ اگر همسرش را به گروگان گرفته بودند تا او  خودش را تسلیم کند،  پس چطور آزادش کردند؟ یعنی با پناهندگی آقای مصطفایی به نروژ، جمهوری اسلامی بی‌خیال این وکیل جنجالی‌ترین پرونده‌های سال‌های اخیر ایران شده است؟ آیا همسر و برادر همسر ایشان آزاد شده‌اند تا خیال آقای مصطفایی از بابت چیزی آسوده باشد؟ آیا معامله‌ای در این بین صورت گرفته است؟

اطلاعات منتشر شده درباره این موضوع آن‌قدر محدود است که به‌سادگی نمی‌توان احتمالات مختلف را بررسی یا درباره این فرد قضاوت روشنی کرد. اما مورد آقای مصطفایی، عجیب و سوال‌برانگیز است. از کنار آقای مصطفایی نباید به‌سادگی گذشت...

منتشرشده در نیم نما

مرداد ۱۷، ۱۳۸۹

کاریکاتوری که به هق‌هق می‌اندازدت

کوچ - مانا نیستانی

مرداد ۱۲، ۱۳۸۹

چوب را در این بازی چه کنیم؟

دادستان استان کهکیلویه و بویراحمد چوب‌بازی در عروسی‌های این استان را ممنوع اعلام کرد.

چوب‌بازی از بازی های سنتی و دیرین ایرانی است که تنها در استان کهکیلویه رواج ندارد؛ شکلی از چوب‌بازی که بیش از آنکه بازی باشد، رقص گروهی مردان است، مثلا در تربت جام، از جمله رقص‌های سنتی و مشهور آن دیار به حساب می‌آید. اما در استان کهکیلویه بیشتر شکل بازی دارد که توسط دو نفر و با چوب اجرا می‌شود. این بازی در نگاه ناظر بیرونی، بازی نسبتا خشنی به نظر می‌رسد، چون ابزار بازی چوب‌های بلندی است که یکی سعی می‌کند به پای دیگری بزند. اما برای اهالی کهکیلویه و لرستان انجام و تماشای این بازی بخشی جدایی‌ناپذیر از جشن‌های عروسی آنهاست. گفته می‌شود این بازی یادآور شکلی از مبارزه با شمشیر است و از آن‌جایی که اهالی لرستان و کهکیلویه معمولا از عشایر بختیاری و قشقایی هستند و تاریخ طولانی‌ای در دفاع از سرزمین خود داشته‌اند، شکل بازی‌های معمول گروهی آنها هم تأثیرگرفته از فرهنگ و سنت‌های مبارزاتی آنهاست. البته بخش مهم این بازی شامل حرکات نمایشی و رقص‌مانندی با چوب‌ها و هماهنگ با آهنگ ساز و دهل است.

چوب‌بازی، از رقص‌های سنتی و گروهی اهالی تربت جام

حالا اینکه دادستان محترم از کجا تشخیص داده است این بازی پرطرفدار  و مفرح باعث "بروز کينه بين افراد، اختلافات قومي و قبيله‌اي و نزاع‌هاي دسته‌جمعي و به خطر افتادن سلامت جسمي افراد مي‌شود"،  از جمله همان تئوری‌هایی است که هر روزه داریم از زبان دیگر مسئولان کشوری و لشکری درباره امور ریز و درشت داخلی و خارجی می‌شنویم.

کسی نیست از آقای دادستان بپرسد کینه بین افراد جامعه را چوب‌بازی رواج می‌دهد یا دخالت حکومت در اینکه مردم چی بپوشند، چطور عروسی بگیرند، چی بخورند، چی ببینند، چی بشنوند و کلا درک‌شان از دنیای خارج چی باشد؟ اختلافات قومی و قبیله‌ای را یک بازی سنتی دیرین افزایش می‌دهد یا سیاست‌های دولتی در قبال اقلیت‌های قومی و مذهبی کشور؟ چوب‌بازی سلامت جسمی افراد را به خطر می‌اندازد یا برنج‌های آلوده‌ای که قوت غالب مردم ایران است؟ یا نیترات موجود در آب؟ یا پارازیت‌های روی شبکه‌های ماهواره‌ای؟ یا استرس و فشار حاصل از گرانی و تحریم؟

با دین و آئین مردم که هر کاری خواستید کردید، دیگر چه کار به سنت‌ها و باورهای هزاران ساله ایرانی دارید؟ دیگر چیزی از این "فرهنگ" هم باقی مانده است که شما اجازه دست‌درازی و دست‌اندازی به آن را به خودتان نداده باشید؟ هر آن‌چه از عناصر سازنده فرهنگ است، به تاراج دین‌کارانی رفته است که خود را صاحب جان و مال و ناموس و زیر و زبر قوم ایرانی می‌دانند. نمی‌دانم قوم مغول آیا حقیقتا بیش از هر قوم دیگری فرهنگ و تمدن ایرانی را به نابودی کشاند؟!
واقعا قضاوت تاریخ، سالیان بعد درباره قومی که تا به امروز سی سال در ایران پادشاهی کرده‌اند، چه خواهد بود؟

چوب‌بازی در میان عشایر استان کهکیلویه

انگار چیزی به نام عقل در تک‌تک این افرادی که مسئولیت‌های حکومتی دارند تعطیل شده است و هر کدام صرف‌نظر از اینکه در کجای این کشور مشغول باشند و چه سمتی داشته باشند، از دادستان تا رئیس پاسگاه تا امام جمعه، تا فرماندار، چنان نوآوری‌هایی از اِعمال زور و دیکتاتورمنشی از خودشان صادر می‌کنند، تا لابد از همتایان‌شان در پایتخت عقب نیفتند.

این رفتاری که حکومت در یک‌ساله اخیر این‌قدر بی‌پروا و بی‌رحمانه با شهروندان خودش کرد، انگار مجوزی به دیگران با هرجور مسئولیت ریز و درشت داده است تا آنها هم هر حکمی دل‌شان خواست و در هر حوزه‌ای که مایل بودند، بر مردم صادر کنند. انگار این خوی خشن و وحشی آدمی‌زاده که در دنیای مدرن به مدد عقلانیت و اِعمال قانون مهار شده بود، در ایران با تعطیلی مطلق عقل و قانون، در بسیاری از کسانی که مسئولیتی دولتی و حکومتی دارند، دارد بروز می‌کند.

دیگر مشکل از زندانیان سیاسی و اعتصاب غذا و کهریزک دوم و سنگسار و اعدام‌های بی‌حساب و کتاب گذشته است. این خوی خشنِ بی‌افسارِ  آدمی‌زاده که دیگران را بنده زرخرید خواسته‌های بی‌ارزش خود می‌خواهد و به هم‌نوع خودش رحم ندارد، دارد مثل ویروسی همه‌گیر مسئولان ریز و درشت را درمی‌نورد.

انسان در ساختار حکومت ایران دارد به اصل خودش برمی‌گردد... 

مرداد ۱۰، ۱۳۸۹

پادشاهی یک چشم در شهر کوران

شرکت نفتی بریتیش پترولیوم (بی.پی) اخیرا بعد از ماجرای نشت عظیم نفتی در خلیج مکزیک، از مجموعه‌ای از استادان دانشگاه امریکایی تقاضای همکاری علمی کرده است. ظاهرا بر اساس یکی از مفاد این قراردادهای پژوهشی، استادان مذکور حق ندارند تا سه سال نتایج تحقیقات‌شان را منتشر کنند یا چیزی درباره یافته‌هایشان بگویند. همین بند از قراردادهای وسوسه‌کننده بی‌پی، باعث شده است صدای برخی از استادان دربیاید  که این مساله باعث "کنترل تحقیقات علمی" در فضای آکادمیک می‌شود؛ چرا که "شفافیت و آزادی انتشار اطلاعات در نشریات دانشگاهی" یکی از مواردی است که معمولا در بستن قراردادهای تحقیقاتی دانشگاهی با صاحبان صنایع و شرکت‌های درخواست‌کننده پژوهش، لحاظ می‌شود. در واقع انتشار خلاصه‌ای از تحقیقات انجام شده به طور معمول حق استاد پژوهشگر و قبل از آن، حق جامعه علمی شناخته می‌شود.

حالا دقیقا در همین راستا، هفته گذشته محرابیان، وزیر صنایع، در همايش سراسري كانون‌هاي هماهنگي دانشگاه علم و صنعت گفته است چاپ مقاله در آی.اس.آی فروش رایگان علم است! ایشان از اینکه معیار ارتقای استادان در همه دنیا و از جمله ایران "یک سری ضوابط غلط بین‌المللی و از جمله چاپ مقاله در آی.اس.ای است" انتقاد کرده و با شعف از عزم و اراده جدی وزیر علوم برای تغییر این سیستم ارزشیابی خبر داده است. در حالی وزیر صنایع ایران ضوابط بین‌المللی موجود برای انتشار نتایج تحقیقات علمی را "غلط" و به زیان کشور ارزیابی می‌کند که رئیس انجمن استادان امریکا منع انتشار نتایج پژوهش‌ها در مجلات علمی و دانشگاهی را "بسیار مخرب" می‌داند و می‌گوید: "این یعنی بی.پی در مقابل مردم امریکا". در تفکر وی کسی که به هر دلیلی مانع انتشار نتایج تحقیقات علمی بشود، در واقع در مقابل حق مسلم مردم برای آگاهی و اطلاع، صف‌آرایی کرده است که این اتفاق هم به ضرر جامعه دانشگاهی است و هم به ضرر عموم افراد جامعه.

البته شاید بی‌اطلاعی مطلق وزیر صنایع از روندهای فعلی دانشگاهی در جهان، خوش‌بینانه‌ترین دلیلی باشد که بتوان برای اظهارات وی در نظر گرفت؛ اما ایشان در ادامه حرف‌هایش نشان می‌دهد از کجا دردش گرفته است. به هر حال کم نبوده است مواردی که مجله نیچر به تقلب و دزدی محتوای مقاله از سوی استادان ایرانی پرداخته است و آبروریزی ملی برای جامعه دانشگاهی ایران به‌وجود آورده است. برخی از این آبروریزان هم به هر حال همکاران آقای محرابیان و از اعضای کابینه دولت بوده‌‌اند. یعنی وارد شدن به عرصه‌های علمی جهانی با استانداردهای موجود بین‌المللی، کار هر وزیر و وکیل ایرانی که اگر دکترایش تقلبی نباشد، معمولا مدرکش را در حین وزارت و وکالت –بدون حضور مرتب در کلاس‌ها و انجام تکالیف مربوطه- در دانشگاه‌های دست چندم کشور که جایی در رتبه‌بندی‌های بین‌المللی ندارد، گرفته است، نیست. در حقیقت این افراد به سختی می‌توانند استانداردهای کیفی مقالات دارای آی.اس.آی را از سر بگذرانند و با چاپ مقاله باعث ارتقای آکادمیک خود شوند. قطعا چنین افرادی، دست‌کم به لحاظ تئوری، در تحقق تز "مدیریت جهانی" دچار مشکلاتی خواهند شد!

اما آقای محرابیان راه‌حل هم البته ارائه می‌دهد. به هر حال سیستم ارزشیابی آی.اس.آی هم سیستمی غربی است که درصدد تیشه زدن بر ریشه جهان اسلامی و مسلمانان اقصا نقاط عالم است. به همبن دلیل ایشان با ذوق از تلاش کشورهای اسلامی برای ایجاد سیستم ارزشیابی علمی خبر می‌دهد و با ذوق افزون‌تر اضافه می‌کند که ایران در میان این شصت کشور اسلامی تراز اول را داراست. اگر فرض را بر صحت ادعای آقای محرابیان بگذاریم –که البته حتی همین هم فرض دور از ذهنی است- ایشان خیلی خوشحال است که ایران دارد در شهر کوران پادشاهی می‌کند.
حالا اینکه در این سیستم ارزشیابی "اسلامی" کیفیت مقالات و پژوهش‌های حوزه دانش و فناوری دقیقا قرار است با چه معیارهایی سنجیده شود، سوالی است که احتمالا پاسخش را باید از استادان حوزه علمیه قم پرسید.

منتشر شده در نیم‌نما