مرداد ۰۸، ۱۳۸۸

پدران عقب بایستید لطفا


دکتر عبدالحسین روح‌الامینی، پدر محسن، یکی از کشته‌شدگان حوادث اخیر که جنازه‌اش با دهانی خرد شده تحویل خانوده‌اش داده شد، در مراسم تشییع او، گفته است که فرزندش از "بازی‌های مرسوم و سوء‌استفاده‌ی سیاسی‌کاران و فرصت‌طلبان بیزاری می‌جست و از بی‌صداقتی‌ها در داخل و خارج کشور و خصوصا رسانه‌های بیگانه شدیدا منزجر بود." او همچنین گفته است: "تلاش‌های دشمنان مردم، نظام، امام، رهبری و شهدا برای مصادره‌ی فرزندش آب در هاون کوبیدن است."
عبدالحسین روح‌الامینی، دبیرکل حزب اعتدال و توسعه، رئیس کمیته‌ی علمی و تحقیقانی دبیرخانه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام، استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و رئیس انستیتو پاستور ایران است که سال‌ها سوابق حضور در جبهه‌های جنگ دارد. اگرچه قطعا با اعلام نظر مثبت خودش سردار علایی یادداشت جزئیات مربوط به مرگ پسرش را منتشر کرده است، اما وقتی خودش می خواهد از فرزند بگوید، نمی‌تواند از عفونی‌شدن خون‌اش و تب بالایش و شکنجه‌ی وحشیانه‌اش حرفی به میان آورد.

پدر محمد کامرانی، از دیگر کشته‌شده‌ها هم در اطلاعیه‌ای اعلام کرده هرگز اجازه نمی‌دهد از فرزندش برای بهره‌برداری‌های سیاسی استفاده شود و مصاحبه‌ی اعضای خانواده‌اش با بی.بی.سی را هم تکذیب کرده است. همچنین پدر یعقوب بروایه هم گفته است پسرش "یک بسیجی بود که در راه جمهوری اسلامی شهید شد" و رسانه‌های غربی چنین "وانمود کردند" که او "توسط نیروهای امنیتی و انتظامی کشورمان کشته شد."

ما واقعا در مقام قضاوت درباره‌ی حال و روز حقیقی این خانواده‌ها و شرایطی که باعث چنین موضع‌گیری‌هایی می‌شود، نیستیم و حق هم این است که اعتراف کنیم طبیعتا بیش از آنها، دل‌مان به حال پرپر شدن فرزندان‌شان ریش نشده است.
ولی نکته‌ی قابل‌تامل این حرف‌ها و اطلاعیه‌های مصلحتی آن است که همه‌ی آنها از سوی "پدران" صادر شده است؛ هر جا "مادری" بوده که توانسته حرفی بزند، صدایش را بلند کرده و خون به‌ناحق‌ریخته شده‌ی فرزندش را طلب کرده است. مگر مادر سهراب تهدید نشده است؟ مگر مادر سهراب سه پسر دیگر ندارد تا نگران حال‌شان باشد؟ ولی این روزها لقب بحقی به این مادر داده‌اند؛ این "زینب زمان" عکس سهراب 19 ساله‌اش را به دست گرفته است و می‌رود همه جا فریاد می‌کشد و می‌‌پرسد "به کدامین گناه؟" در یادداشت سردارعلایی درباره‌ی محسن آمده است وقتی مادرش خبر را می‌شنود، می‌گوید "محسن من که رفت؛ به فکر بقیه محسن‌ها باشید." وقتی مادر یعقوب بروایه حرف می‌زند می گوید "من به عنوان یک مادر هرگز از کسی بابت این اتفاق نمی گذرم. وقتی تصویر او را {در یکی از تلویزیون‌های خارجی} دیدم، شکستم و از درون خالی شدم. باید مادر باشی تا حال منو بفهمی."

×
شاید پدران یعقوب و محمد در فکر سلامت بقیه‌ی فرزندان و اعضای خانواده خود هستند؛ شاید نگران هزار و یک مشکلی هستند که به عنوان پدر و سرپرست خانواده، با آنها دست‌به‌گریبان‌اند؛ شاید در دل دکتر روح‌الامینی غوغایی میان عشق به ولایت و نظام و عشق به فرزند برپاست؛ شاید حتی جنگ درونی پدر محسن از رنج دیگران بیشتر باشد؛ که امروز اگر بپذیرد فرزند دلبندش قربانی تفکر نظام ولایی شده است، همراه با مرگ فرزند، باید "هویت و هستی" خودش را هم دفن کند.

بیایید مادر سهراب را به در خانه‌ی تک‌تک این کشته‌شدگان بفرستیم تا او از مادران داغدار دیگر بخواهد دست به دست هم دهند تا هزاران مادر دیگر به سوگ دلبندانشان ننشینند. آقایان! پدران! لطفا عقب بایستید! هدایت جنبش را به دست زنان و مادران داغدار بسپارید... از شما انتظار نداریم امروز مجادلات درونی‌تان را برای خودتان حل کنید و نتیجه را به اطلاع ما برسانید؛ فقط بایستید کنار تا مادران و زنان وارد میدان شوند که آنها روزی که این فرزندان را زاییده‌اند، همه‌ی مجادلات‌ مصلحت‌اندیشانه را با خود حل کرده‌اند.
تکلیف دادخواهی و عدالت‌طلبی را به دست زنان بسپارید و عقب بایستید لطفا...

منتشر شده در روزنامه


مرداد ۰۳، ۱۳۸۸

از مردم هاشمی تا مردم خامنه ای تا مردم مصباح


سخنرانی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تاریخی، از منظر بسیاری او را در "جبهه مردم" قرار داد، بیش از آنکه او را مدافع "مصلحت نظام" معرفی کند. صرف نظر از موضع و لحن او، یکی از موارد مورد استناد برخی، تکرار مشخص، متمایز و بسیار واژه "مردم" بود؛ اما استفاده مکرر از این واژه، نشانگر هیچ چیز نیست؛ چرا که آیت الله خامنه ای هم در همان نماز جمعه معروف اش، یک هفته بعد از انتخابات، مثل هاشمی، "مردم" پربسامدترین واژه سخنرانی اش بود؛ اگر رفسنجانی 72 مرتبه از "مردم" و دو مرتبه از "ملت" گفت، خامنه ای 81 مرتبه از "مردم" و 20 مرتبه از "ملت" حرف زد.


ولی این دو نفر معنای یکسانی از مردم مدنظر نداشتند؛ "مردم" خامنه ای در آن نماز جمعه، مردمی بودند که "دلبستگی شان به نظام شان" و "تجدید پیمان با امام و شهدا" را به "نمایشی عظیم" گذاشتند. مردمی که اگرچه "در چارچوب این نظام عمل کردند"، اما "دشمن" می تواند به آنها بگوید "شما اشتباه کردید به نظام اعتماد کردید؛ نظام قابل اعتماد نبود". اینها همان مردمی هستند که به "رئیس جمهور مملکت شان" که "متکی به آرای آنهاست"، "نسبت های خلاف دادند" و "او را به دروغگویی متهم کردند.". این "مردم" اگرچه "اعتمادشان به نظام جمهوری اسلامی در این انتخابات آشکار شد"؛ اما "نباید دچار توهم بشوند و چیز دیگری فکر کنند"؛ "مردم که می دانند"، پس بهتر است "طرفداران نامزدها" هم بدانند که "جمهوری اسلامی اهل خیانت به آرای مردم نیست." البته "آنهایی که رای نیاوردند" و "طرفدارانشان" که البته "میلیونها نفر هم هستند" وقتی "اردوکشی خیابانی" می کنند، باید پاسخ بدهند که "تقصیر مردم چیست؟" دقیقا همین مردمی که "خیابان محل کسب و کار آنهاست. محل رفت و آمد آنهاست، محل زندگی آنهاست". واقعا این مردم "چه گناهی کردند؟"


آیت الله خامنه ای حتی در سخنرانی بعدی خود در روز مبعث که به نوعی در مقام پاسخگویی به رفسنجانی برآمده بود، گوشه های دیگری از خصوصیات "مردم" مورد نظر خود را فاش کرد؛ او با تمایز میان "اغتشاش گران و مردم" هشدار داد که "رسانه های استکباری" برای "حمایت از اغتشاش گران آنها را مردم می نامند"؛ در حالی که از نظر او، "مردم، آن جمعیت میلیونی است که به محض دیدن این اغتشاشگران و مفسدان، خود را کنار می کشد و آنها را با دیده ی نفرت و انزجار نظاره می کند." اینها همان "مردمی" هستند که نخبگان این روزها از نظرشان "انسان های منفوری" اند.

*

در حالی که "مردم" رفسنجانی، مردمی بودند که "یکی از ارکان افکار اسلامی" اند؛ "مردمی" که "اگر با ما باشند ما همه چیز داریم". مردمی که "آنچنان آگاه شده بودند" که به "خیابان ها آمدند" و "ابهت این مردم" رژیم گذشته را "گرفت" که "ول کردند و رفتند و ما پیروز شدیم." هاشمی اول مقدمه چینی می کند که "اگر مردم راضی نباشند این حکومت انجام نمی شود" و بعد در روایتی درباره حضرت علی ادامه می دهد که پیامبر به او فرمود: اگر مردم "اختلاف کردند و نیامدند"، "ولشان کن و بگذار کاری را که می خواهند بکنند، بکنند". اینها همان مردمی هستند که "بر اساس قانون اساسی، همه چیز کشور به رای آنهاست"؛ "از رهبری بگیرید ... که "مخلوق رای مردم" است و افراد دیگر. او با صراحت اعلام می کند "مردم یعنی معترضان" و می گوید "بذر تردید در ذهن" آنها پیش آمده و "مثل خوره افتاده به جان ملت" که باید برای "رفع تردید آنها کاری کنیم." اینها "مردمی" هستند که "بالاخره در این بین خودشان می فهمند".

*

مهم نیست چه کسی بیشتر از مردم حرف می زند؛ هاشمی هم که امروز در نقش نجات دهنده ظهور کرده، کارنامه پاک و منزهی ندارد. مهم این است که این روحانیون که در طول تاریخ، حیات و ممات و معیشت شان همیشه از خمس و زکات و وجوهات شرعی این "مردم" بوده است، هیچوقت یادشان نرفته بود که باید بیش از هر چیز از آنها "حرف زد"؛ فقط نکته قابل توجه در این میان آن است که وقتی تئورسین حوزوی شان و بازوی حکومتی شان این روزها خجالت و تعارف را کنار گذاشته اند، و دیگر به صراحت اعلام می کنند هیچگونه نیازی به "مردم" در حیات و ممات شان ندارند، یعنی همه چیز را به تاراج برده اند و از باده " سرزمین ایران" در جیب های گل و گشاد عباهایشان در حال بدمستی اند...

تیر ۲۷، ۱۳۸۸

این روزنامه نگاران گمنام


چند روز بعد از انتخابات، خبری منتشر شد که بر اساس آن، طبق سرشماری واقعی آرا، موسوی به قولی دارای 19 میلیون و به قول دیگری 21 میلیون رای، کروبی 13 میلیون و احمدی نژاد هم 5 میلیون رای بوده است. حتی متن این نامه، یکی از اسنادی بود که محسن مخملباف و مرجان ساتراپی در سخنرانی اولشان در اتحادیه اروپا به آن استناد کردند. دو روز بعد، روزنامه گاردین، بر اساس "گزارش های تایید نشده" خبر داد محمد عسکری، مسئول امنیت شبکه وزارت کشور که ظاهرا منتشر کننده این نامه بوده، در تصادفی جان باخته و مجلس ختم او هم برگزار شده است.

این خبر در فیس بوک و سایت اشتراک لینک های فارسی (بالاترین) در حالی بازتاب بسیاری پیدا کرد که هیچ یک از منابع خبری داخلی مطلبی درباره آن منتشر نکردند. این خبر همچنان مسکوت ماند تا اینکه روز 13 تیرماه تابناک، خبری را با عنوان "شهید افشاگری زنده از آب درآمد!" منتشر کرد. خبرنگار "ورزشی" تابناک در این مطلب مدعی شد فردی به نام محمد عسکری، مسئول امنیت شبکه وزارت کشور، وجود خارجی ندارد و فقط یک محمد عسکری وجود دارد و او هم نائب رئیس فدراسیون ورزش های رزمی کشور است که خبرنگار با او مصاحبه کرده و او هم گفته است که من صحیح و سالم ام!

*
بر اساس آمار سایت الکسا، که اطلاعات مربوط به رتبه بندی وب سایت ها در آن مرتب می شود، پایگاه خبری تابناک، بعد از گوگل و یاهو و بلاگفا، محبوب ترین وب سایت کاربران ایرانی است؛ این به معنای آن است که تابناک در داخل ایران، در حال حاضر مهمترین و پربیننده ترین منبع خبری محسوب می شود. غیر از اخبار ویژه و اختصاصی تابناک، عاملی که باعث اقبال مخاطبان به آن می شود امکان نظر گذاشتن از سوی مخاطبان است؛ اگرچه معمولا نظرات خوانندگان به شدت هر چه تمام تر همیشه مدیریت می شده اند، اما در اغلب موارد، نظرات خوانندگان بسیار جذاب ترو خواندنی تر از اصل خبرها درمی آید.
بعد از انتخابات، تابناک حدود سه روزی سکوت محض اختیار کرد و این پربازدیدترین پایگاه خبری فارسی در سایه قطع تلفن های همراه و شبکه پیامک و همچنین فیترینگ وب سایت ها و یکه تازی صدا و سیمای دولتی، به حالت نیمه مرده درآمد.

*
حدود سه هفته بعد از انتشار خبر مرگ مشکوک مسئول امنیت وزارت کشور، تابناک اولین رسانه داخلی بود که با رویکرد "شایعه بودن" خبر، به "انتشار" آن پرداخت و با پیدا کردن فردی همنام در فدراسیون ورزش های رزمی، بهانه ای یافت تا اساسا چنین خبری را "منتشر" کند؛ این شیوه انعکاس، بسیاری از مخاطبان را در نگاه اول خشمگین کرد. ولی تابناک برخلاف بسیاری از اخبار مهم این روزهای پرتنش و مدیریت بسیار "سختگیرانه و محافظه کارانه" نظرات خوانندگان، در انتشار نظرات این خبر "بسیار سخاوتمدانه" عمل کرد تا خوانندگان در نظراتی متنوع و بسیار خواندنی، بالاخره بگویند که اسم واقعی وی "محمد اصغری" بوده که به دلیل انتشار نام وی به زبان انگلیسی در روزنامه گاردین، در فارسی به اشتباه به عسکری ترجمه شده است و این مانورهای خبری بر روی "عسکری" نامی، اساسا دور زدن اصل ماجراست و اینکه "محمد اصغری، مسوول امنیت شبکه وزارت کشور بوده. هر کسی هم که دستی تو IT داره حتی از دوردست، محمد اصغری رو می شناخت و همه هم می دونن که درست 2 - 3 روز بعد از انتخابات در یک تصادف عجیب با خودرو مزدا3 خودش کشته شد." و دیگری هم گفت: "جالبه، همون موقع که عکسشو اشتباه زده بودن تو سایتا، یکی از دوستام می گفت حتما برای اینه که فردا صاحب عکس واقعی رو بیارن و بگن این بابا زندس و از این حرفا. الان دیدم اون دوستم درست گفته بود!!!"

*
تابناک در مورد انتشار این خبر، هوشمندی بسیاری به خرج داد؛ پربیننده ترین وب سایت خبری فارسی با تجربیاتی که از فضای فعلی رسانه ای کشور داشت، با شیوه ای خلاقانه، هم به اصل خبر پرداخت و هم با بازگذاشتن "سخاوتمندانه" بخش نظرات، این امکان را به مخاطبان خود داد که در فضای فشارهای همه جانبه روی رسانه های داخلی، خودشان حقیقت را منتشر کنند. گاهی برخی از شیوه های نوآورانه در فضای رسانه ای امروز ایران را باید در کتاب های درسی و تاریخ روزنامه نگاری ثبت و ضبط کرد و برای خبرنگاران گمنامی که این روزها به کار شاق و طاقت فرسای خبررسانی مشغولند، کف مرتب زد.

منتشر شده در روزنامه

پ.ن. تابناک درباره خبر سخنرانی هاشمی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه هم همین شیوه را در پی گرفت.
کامنت های خبر رهبری هم قابل تامل است.
خبر مربوط به فرزندان دیکتاتورها هم
خبر مراسم چهلم شهدای آزادی در بهشت زهرا و نظرات خوانندگان

تیر ۲۰، ۱۳۸۸

محفل نشینانی که میداندار می شوند


کروبی روز گذشته در نامه­ ای خطاب به شاهرودی، رئیس قوه­ قضائیه، از او خواست تلاش‌هایش را براي آزادي روزنامه‌نگاران و زندانيان سياسي كه در حوادث اخير بازداشت شده‌اند، افزايش دهد. کروبی در این نامه، اگرچه از او به عنوان "عالی­ترین مقام قضایی کشور" نام برده، اما در عین حال با اشاره به "تشکیل کمیته­ پیگیری" از سوی شاهرودی، اذعان کرده نفس تشکیل چنین کمیته­ ای "معنایش این است که مسئولیت این کارها را نمی پذیرید و متوجه بخش­های دیگری می دانید که چندان در اختیار شما نیست." کروبی با صحه گذاشتن بر این امر که اساسا حتی رئیس قوه­ قضائیه هم در این میان کاره­ ای نیست، ناامیدانه به شاهرودی گوشزد می کند که "می­ دانید در هر صورت شما رئیس قوه­ قضائیه هستید و نباید در روزهای پایانی مسئولیت خود، اجازه دهید در کارنامه­ تان چنین اتفاقاتی ثبت شود."

کروبی در این تلاش ناامیدانه، به این فقیه "وارسته و عادل و آزادمنش" که "به عنوان رئیس فاضل و فرهیخته­ قوه­ قضائیه از استقلال و بیطرفی برخوردار" است و "روزهای پایانی دوره مسئولیت" اش را در قوه قضائیه طی می کند، تاکید می کند ‌اگر مشکل بازداشت­ شدگان اخیر قبل از پایان دوره­ وی، "سریع حل­ و فصل نشود"، "عواقب غیرقابل پیش­ بینی زیادی" برای آن متصور است.

*

چه چیزی کروبی را اینقدر نگران کرده و منظور او از این "عواقب" چیست؟ کروبی در همین نامه، دادستانی تهران (مرتضوی) را "ابزاری جهت سرکوب معترضان قانونی به نتیجه انتخابات" معرفی می کند؛ او به خوبی آگاه است اگرچه دادستانی­ ها منطقا زیرمجموعه قوه­ قضائیه محسوب می­ شوند، اما شخص مرتضوی نه زیردست شاهرودی، که زیردست و پرورش یافته­ کس دیگری است؛ دلواپسی کروبی شاید هم به دلیل گزینه های موجود برای ریاست قوه قضائیه از جمله صادق لاریجانی، احمد خاتمی و محسنی اژه ای و هم به دلیل گمانه­ زنی­ هایی است که این روزها درباره­ وزیر آینده اطلاعات دولت احمدی نژاد صورت می گیرد؛ سایت تابناک دو روز پیش در خبری، روح­ الله حسینیان را اصلی­ ترین کاندیدای پست وزارت اطلاعات دولت آینده معرفی کرده بود.

حسینیان، که در حال حاضرنماینده­ مجلس است، متولد 1334 در روستای صغاده از توابع استان فارس، فارغ ­التحصیل مدرسه­ حقانی، از سال 62 قائم­ مقام دادستان انقلاب مشهد شده است. ریاست شعبه ۴ دادگاه ویژه روحانیت، جانشینی نماینده دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعت و ریاست مرکز اسناد انقلاب اسلامی، از دیگر مسئولیت­ های وی بوده است.

البته شهرت اصلی او به سال 77 به دلیل حضورش در برنامه­ زنده تلویزیونی "چراغ" برمی­ گردد؛ برنامه­ جنجال برانگیزی که در آن، حسینیان دوم­ خردادی­ ها را مسئول قتل­ های زنجیره­ ای معرفی کرد و قربانیان ماجرا را عده­ ای "ناصبی" و "مرتد" خواند. او در سخنرانی معروفش در سال 78 در مدرسه­ حقانی، مدرسه‏اى كه به گفته او "حق بزرگى بر گردن" آنها دارد که "تا پایان عمر و حیات"شان خود را "مدیون این مدرسه" مى‏دانند، مطالب بسیار قابل تاملی درباره­ پرونده قتل­ های زنجیره­ ای مطرح کرد و در آن علنا به دفاع از سعید امامی پرداخت.

عبدالله شهبازی، مورخی که چندی پیش در "اعتراض شديد به رويه­ يک­ جانبه­ سازمان صداوسيما در جريان انتخابات تاريخي 22 خرداد 1388 " همکاری خود را با این سازمان قطع کرد، در نامه­ ای به حداد عادل که در برنامه­ ای تلویزیونی از صحت انتخابات به شدت دفاع کرده بود، او را مورد انتقاد قرار داد و در اشاره­ ای به "بهاییان مخفی" که از زمان مشروطه، حرکت­ های مردمی را به بیراهه برده­ اند، درباره­ نسل تازه­ ای از این افراد، که شامل شریعتمداری و حسینیان می­ شود، هشداری دوباره داد. شهبازی که خود اهل استان فارس است، یک سال پیش در اردیبهشت 86 مطلب مفصلی در وبسایت خود درباره­ حسینیان منتشر و در آن تاکید کرده بود: "صغاد، روستای محل تولد حسینیان، در دهه‌هاي 1330 و 1340 ش. روستايي داراي سکنه قابل‌توجه بهایي بوده است."

حسینیان، همچنین به همراه حمید رسایی و کوچک­ زاده، به عنوان اصلی­ ترین حامیان احمد­ی­ نژاد در مجلس، در درگیری­ های اخیر میان نماینندگان درباره­ انتخابات، نقشی محوری داشته­ اند؛ به­ طوری که اخباری هم مبنی بر جلسات این سه نفر برای به زیر کشیدن لاریجانی از ریاست مجلس به دلیل مواضع اش در خصوص اعتراضات مردمی، منتشر شده است.

از سوی دیگر، ابوالفضل فاتح، مدیر سابق خبرگزاری ایسنا و از یاران حلقه­ اول میرحسین موسوی، در یادداشتی که روز شنبه 23 خرداد منتشر کرد، ماجراهای پنج­شنبه، روز قبل از انتخابات و جمعه را بازگو کرده و گفته بود حمید رسایی، یارغار حسینیان "چهار ماه پیش به من گفته بود آقای احمدی‌نژاد 23 میلیون رأی خواهد آورد و رأی 22 میلیونی آقای خاتمی وتو خواهد شد. موسوی نیز حدود ده میلیون رأی خواهد داشت. من هوش و ذکاوت او را نداشتم. دیشب به خاطر پیشگویی‌اش به او تبریک گفتم." رسایی همان کسی است که خبر از نامه صد نماینده مجلس به قوه قضائیه برای برخورد با عوامل اغتشاش داده و میرحسین موسوی را "متهم اصلی اغتشاشات اخیر" معرفی کرده بود.

رسایی و حسینیان و حلقه­ مربوط به آنها، از خیلی وقت پیش در کار برنامه­ ریزی ماجراهای 22 خرداد 88 بوده اند؛ کروبی سوابق حسینیان و نزدیکان او را بهتر از هر کسی می داند که امروز برای زندانیان سیاسی دربند، این چنین نگران و آشفته شده است...



درباره این موضوع:

نامه­ کروبی به شاهرودی

سخنرانی حسینیان در مدرسه­ حقانی درباره­ قتل­ های زنجیره­ ای

مطلب شهبازی درباره حسینیان

یادداشت ابوالفضل فاتح درباره­ حوادث روز انتخابات

درخواست صد نماینده مجلس برای برخورد با اغتشاشگران به نقل از رسایی

نامه نمایندگان مجلس به رهبر

نقش حمید رسایی و روح الله حسینیان در درگیری های اخیر مجلس

تیر ۱۷، ۱۳۸۸

وقتی رسانه جای دروغگو را تنگ می کند


بدشانسی احمدی نژاد، دروغگویی که برای دروغ گفتن احتیاج به تلاش نداشت، این بود که در عصر موبایل و اس.ام.اس و فیس بوک و یوتیوب در ایران ظاهر شد و هر چه گفت با یک جستجوی ساده در اینترنت، هزاران سند، مدرک، عکس، فیلم و خبر علیه اش پیدا شد. آیا واقعا احمدی نژاد بیش از سایر دولتمردان و سردمداران قبلی به مردم ایران دروغ گفته بود؟ آیا سخنرانی های او بیش از اظهارات دیگران، جوک به حساب می آمد؟ این طور به نظر نمی رسد. فقط فرق شرایط در این بود که اظهارات او به مدد گستردگی و همه گیر شدن انواع "رسانه" این فرصت را یافت که ثبت، در مقیاس وسیع منتشر و تناقض ها و دروغ هایش روشن شود.

ماجرای مناظره میان کاندیداها و موضع گیری همه کسانی که نامی از آنها در مناظرات تلویزیونی آمده بود، مثل آبی بود که در لانه مورچه ها ریخته باشند؛ "رسانه" کاری با همه این آقایان کرد که هیچ منتقد، بدخواه و یا حتی دشمنی تا به حال نتوانسته بود با آنها بکند. ولوله ای در آنها انداخت که همگی دست به کار شده و تک تک با عصبانیت و حرص، از تلویزیون فرصت پاسخگویی خواستند.
این ماجرا هم گذشت و انتخابات شد و با وجودی که اس.ام.اس قطع شد، فعالان سیاسی و رونامه نگاران دستگیر شدند، سایتها فیلتر شد، روزنامه ها سانسور شد، خبرنگاران خارجی اخراج شدند و صدا و سیما بدون حضور هیچ رسانه رقیبی، به شستشوی مغزی مردم مشغول شد، هنوز "رسانه" بود که داشت به همه دنیا نشان داد در ایران دارد چی می گذرد؛ فقط با این تفاوت که حالا موبایل و اینترنت رسانه اصلی بودند به جای رادیو و تلویزیون و مطبوعات.

40 میلیون موبایل به دست ایرانی و 23 میلیون کاربر اینترنت، روزها توی خیابانها با موبایل های روشن راه می روند و لحظه های اعتراض و حق خواهی شان را ثبت می کنند. گیریم که تعدا دستگیر شده ها از هزار نفر و دو هزار نفر بگذرد، گیریم که ایران بزرگترین زندان رونامه نگاران بشود، گیریم که دویست، سیصد فعال سیاسی دستگیر شده باشند؛ آیا زندان های ایران برای 40 میلیون نفر یا حتی برای 23 میلیون نفر هم جا دارد؟

نقشه این دروغ بزرگ با جزئیات کامل، از خیلی وقت پیش با دقت تمام طرح ریزی شده بود. تنها چیزی که آقایان منبری همیشه فراموش می کنند این است که فقط منبرشان را قدرتمندترین رسانه می دانند و غافلند که در عصر امپراطوری انواع رسانه، دیکاتوری که هیچ، حتی دروغ مصلحتی که برایش توجیه شرعی هم دارند، غیر ممکن است. غیر ممکن است "رسانه" به هیچ دروغگوی متقلبی اجازه سردمداری و بقا بدهد و به همین دلیل است که بزرگترین مطالبه جنبش آزادیخواه مردم ایران، باید پیگیری برای تاسیس رادیو و تلویزیون خصوصی، مطبوعات آزاد و اینترنت پرسرعت بدون فیلتر باشد؛ آنچه گردش آزادانه اخبار و اطلاعات در کمترین زمان با بیشترین برد می تواند بکند، هیچ نظریه پرداز و سخنگو و رهبری از پس سالیان طولانی آگاهی بخشی نمی تواند بکند.


منتشر شده در روزنامه نگاران ایرانی به سردبیری مهدی جامی
پ.ن. این یادداشت 12 روز پیش نوشته شده است.