شهریور ۰۹، ۱۳۸۸

از افاضات جمیع شیوخنا

استادان دانشگاه: فرماندهان جنگ نرم
دانشجویان: افسران جنگ نرم
مردم: وزارت اطلاعات 70 میلیونی
مردم: 70 میلیون نظامی
وزیر پیشنهادی اطلاعات: وظیفه وزارت اطلاعات مقابله با شبکه‌های مجازی دشمن است که تا عمق روستاها نفوذ کرده است.

خب؟!
70 میلیون نظامی ایرانی با فرماندهی استادان دانشگاه و افسری دانشجویان مهندسی‌خوانده (نه علوم انسانی‌ای البته) موظف‌اند با شبکه‌های مجازی که تا عمق روستاها هم نفوذ کرده است، مقابله کنند!

شهریور ۰۸، ۱۳۸۸

محافظان شخصی، تار عنکبوت و جشن ملی

برای اولین بار در تاریخ دولت‌های بعد از انقلاب، احمدی‌نژاد روز یکشنبه با محافظان شخصی‌اش در جلسه علنی رای اعتماد به وزرای کابینه در مجلس شورای اسلامی حاضر شد. به گزارش خبرنگار پارلمان نیوز این دو محافظ در دو امتداد صندلی او مستقر شدند که با اعتراض اقبال محمدی، نماینده مریوان و اشاره‌ی علی لاریجانی، دو محافظ از مجلس بیرون رفتند.
این در حالی است که طبق مواد 6-7-8 آیین‌نامه‌ی داخلی مجلس، فقط رئیس‌جمهور، معاونان و وزرا می‌توانند در صحن علنی مجلس حاضر شوند؛ بنابراین ورود هر کس به غیر از این افراد، طبق آیین‌نامه ممنوع است.

جای تعجب است احمدی‌نژادی که بعد از آزادترین و پرشورترین انتخابات، در کشوری که آزادی مطلق در آن جریان دارد به ریاست دولت برگزیده شده و این قدرت را دارد تا سر مخالفانش را به سقف بچسباند و مملکت را از دست یک عده "شکم‌سیر" نجات بدهد و به درد بقیه مردم شهیدپرور برسد، چطور در مجلسی که بسیاری از هم‌کیشان او در آن حضور دارند، محافظانش در دو طرف صندلی‌اش جای می‌گیرند؟ اگر آنجا با محافظ می‌رود، سفرهای استانی را چه می‌کند؟ ماه دیگر در نشست سازمان ملل در نیویورک چطور می‌خواهد حاضر بشود؟ همه‌ي اینها به کنار؛ راستی احمدی‌نژاد شب‌ها چطور می‌خوابد؟
×
دکتر شفیعی کدکنی، استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران که روزی گفته بود: "به کجا چنین شتابان؟" پنج‌شنبه شب به دعوت دانشگاه پرینستون پاسخ مثبت داد و از ایران رفت. او در تازه‌ترین شعر خود همین اواخر سروده بود:

پيش از شما
به سان شما
بی‌شمارها
با تار عنكبوت
نوشتند روی باد
كين دولت خجسته‌ي جاويد زنده باد
×
احمدی‌نژاد و اطرافیان‌اش انگار کم‌کم دارند می‌فهمند نامی که از او بر برگه‌های رای تقلبی ثبت شد، تارهای عنکبوت بر روی باد بود. دیگر امروز هیچ مقام دولتی نمی‌تواند خون‌های ریخته شده‌ی مردمی را انکار کند که به گفته‌ی استیفن کینزر نویسنده‌ی کتاب همه‌ی مردان شاه، خون به ناحق ریخته شده‌ی حسین (ع) در صحرای کربلا، یکی از محورهای اساسی تحلیل رفتار و حرکت‌های اجتماعی‌شان است؛ فوق‌اش این است که رئیس قوه‌ی قضائیه‌اش بگوید در مراکزی که زیر نظر او بوده این جنایت‌ها انجام نشده است. ولی دیگر نماینده‌ی مجلس هم ت.جاوز با شیشه نوشابه و باتوم و دفن شبانه‌ی شهدای بی‌نام‌ونشان در بهشت زهرا را رسما تایید کرده و مقامات بالاتر هم اگرچه "مساله اصلی" را کهریزک و کوی دانشگاه نمی‌دانند؛ ولی می‌پذیرند که جنایت‌هایی انجام گرفته است.

این تائید وجود اصل جنایت، به شکلی طبیعی جنایت‌کار را به وحشت می‌اندازد؛ که انداخته است. دیکتاتور روزی می‌میرد که خودش وحشت کند؛ آن روزی که دیکتاتور و دیکتاتورها خودشان مقهور ترس و وحشت شوند، از درون تهی می‌شوند و دیگر یارای مقاومت کردن ندارند؛ روزی که مقاومت دیکتاتور از درون شکسته شود، دیکتاتور مرده است و مردم پیروز شده‌اند.

حضور احمدی نژاد با محافظ در صحن علنی مجلس را باید جشنی ملی دانست!


کس از فتنه در پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مهوشان*

1. یکی ازمراجع با ارسال پیامی تند و تهدیدآمیز خطاب به رئیس مجلس اعلام کرده در صورتی که "حتی یک زن" برای وزارت رای بیاورد، تمامی دولت و کابینه را فاقد مشروعیت اعلام خواهد کرد!

2. یکی از نمایندگان شاخص مجلس به وزیران زن پیشنهاد داده قبل از هر گونه "اتفاق ناخوشایندی" استعفا بدهند!

3. بزرگان مجلس شورای اسلامی اعلام کرده‌اند تا "تاییدیه نهایی مراجع" اخذ نشود به زنان پیشنهادی رای نخواهند داد!

منبع خبر
مرتبط: وقتی فمنیست‌ها با ائمه‌ی جمعه هم‌داستان می‌شوند
*بوستان سعدی

شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

زندان من، خانه‌ی من / کتاب جدید هاله اسفندیاری


کتاب جدید هاله اسفندیاری، "زندان من، خانه‌ی من / داستان اسارات یک زن در ایران" دو روز دیگر (اول سپتامبر) منتشر می‌شود. این کتاب خاطرات او از زندان اوین است.

اسفندیاری، مدیر بخش خاورمیانه مرکز بین‌المللی وودرو ویلسون دو سال پیش در 67 سالگی به جرم انقلاب مخملی در ایران دستگیر و بعد از دو ماه با پخش اعترافات تلویزیونی‌اش آزاد شد و به امریکا برگشت.

او در مصاحبه دو روز پیش خود با هافینگتون‌پست درباره‌ی جنبش سبز در ایران گفته است: من فکر نمی‌کنم این جنبش، انقلابی رنگی از جنس انقلاب رز گرجستان یا انقلاب نارنجی اکراین باشد.


شهریور ۰۴، ۱۳۸۸

من درد در رگانم حسرت در استخوانم


من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم
پیچید...

باید خون گریه کرد به حال وطنی که نماینده‌ی مردم‌اش مسئول بازداشت‌گاه کهریزک است...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که نماینده‌ی مردم‌اش بازجوی جوانان این خاک است...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که قبرستان‌اش شبانه از تن‌های پاره‌پاره‌ی بی‌نام‌ونشان پر می‌شود...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که در آن باتوم و شیشه نوشابه کارکردهای دیگری پیدا می‌کنند...
باید خون گریه کرد به حال وطن... به سرزمین مادری... به سرزمین کودکی...

ای کاش می‌توانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم...


شهریور ۰۳، ۱۳۸۸

شرح خزان دل به زبان نگاه‌اش است...

بهزاد نبوی


عبدالله رمضان‌زاده


محسن میردامادی


احمد زیدآبادی


محمد قوچانی


عکس‌ها از فارس

شهریور ۰۲، ۱۳۸۸

خشم...

مصاحبه با عامل قتل عام در حاشیه تهران:

در جریان این تیراندازی چه تعداد گلوله شلیک کردی؟
1920 تیر از 2000 تیری را که داشتم شلیک کردم.

مرداد ۳۱، ۱۳۸۸

وقتی فمنیست‌ها با ائمه جمعه هم‌داستان می‌شوند

ماجرای معرفی وزرای زن، شاید تنها رویداد شگفت‌انگیزی است که فمنیست‌ها را با ائمه‌ی جمعه افراطی هم‌داستان کرده است! اگرچه این دو گروه از منظری متفاوت به موضوع نگاه می‌کنند؛ اما نتیجه‌ی خواست هر دو یکسان است؛ این زنان نباشند.

ائمه‌ی جمعه یا برابری زن و مرد را بدعت می‌دانند و یا اختلاط آنها با مردان در کار پرمشغله‌ای مثل وزارت را محل اشکال. نمایندگان مجلس هم از قول برخی مراجع موضوع را به لحاظ شرعی و فقهی مساله‌دار عنوان می‌کنند و فعالان اجتماعی زن، وزارت زنانی مردسالار و حامی طرح‌های محدودسازی زنان را ضربه‌ای مهلک به جنبش زنان ارزیابی می‌کنند که نبودن‌شان از اساس، بهتر از بودن‌شان است.

شاید مواردی که می‌بایست جنبش زنان را بیش از حمایت این زنان از قوانین تبعیض‌آمیز نگران کند، یکی آن است که نمایندگان مجلس برای اینکه به فرد بدنامی مثل احمدی‌نژاد ضربه بزنند، بخواهند از مراجع به طور رسمی فتوا علیه وزارت زنان بگیرند و یا اینکه عملکرد این زنان آن‌قدر به طرز چشمگیری بد باشد که جامعه در یک توافق جمعی، تصمیم بگیرد از این بعد، به زن‌ها در مدیریت‌های کلان و پر مسئولیت اعتماد نکند.

تا به امروز مسیری که زنان فعال در بدنه‌ی حاکمیت طی کرده‌اند، متفاوت از مسیر زنان فعال در جنبش‌های مدنی بوده است. در واقع جنبش مدنی زنان راه خودش را می‌رود، زنان اصول‌گرای افراطی هم راه خودشان را. اساسا جنبش زنان هیچ‌گاه هم از چنین زنانی انتظار نداشته تا مطالبات آنها را نمایندگی کنند.

به علاوه، جامعه‌ی ایران بعد از ماجراهای 22 خرداد و حضور چشمگیر زنان در صف اول اعتراضات، در ایمان به قدرت و جرات و شایستگی زنان، قابل مقایسه با قبل از آن نیست. بنابراین به نظر می‌رسد نگرانی فعالان جنبش‌های مدنی زنان از ضربه زدن زنان اصولگرا و مردسالار به آرمان‌هایشان نباید خیلی جدی بشود. از طرف دیگر، نمایندگان مجلس از یک سو، ائمه‌ی جمعه و مراجع از سوی دیگر و حتی افرادی مثل علی مطهری که انتخاب وزرای زن را پیشنهاد مشایی معرفی می‌کند، همگی آماده‌اند یا به دلیل به زمین کوبیدن احمدی‌نژاد یا به دلیل اشکالات شرعی و یا با استناد به مخالفت فراگیر جامعه، پرونده‌ی میدریت کلان زنان را دست‌کم تا سال‌های سال درهم بپیچند که این قطعا چیزی نیست که هیچ فمنیستی به دنبال آن باشد!

منتشر شده در نیم‌نما

مرداد ۲۹، ۱۳۸۸

و این خانم فوق تخصص زنان دارند

احمدی‌نژاد درباره‌ی دلیل انتخاب یک زن برای وزارت بهداشت گفت:
در ارزیابی بیماری‌ها، خانم‌ها به خاطر حجب و حیایشان بیماری‌شان را از همسرشان هم پنهان می‌کنند؛
گفتیم یک مدتی خانم متخصص درجه یک بیاید جایی که خانم‌ها چک شوند.
خانم‌ها اگر سالم باشند، جامعه سالم خواهد شد.
چراکه فضای عفت خانم‌ها باعث شده دچار مشکل شوند.
وزیر بهداشت باید خدمات را آن‌قدر گسترش دهد که هر سه ماه یک‌بار چک شوند؛
و این خانم فوق تخصص زنان را دارند...

خب؟!
این فوق تخصص درجه یک زنان آمده است تا هر سه ماه یک بار خانم‌های با حجب و حیایی را که فضای عفت‌شان دچار مشکل شده است، چک کند!

مرداد ۲۸، ۱۳۸۸

کمیته حقیقت‌یاب! دست از سر حقیقت بردارید

یک نماینده‌ی مجلس که نخواست نام‌اش فاش شود، در گفت‌وگو با موج سبز گفت که اظهارات تجری و بروجردی درباره‌ی ملاقات با تاج‌زاده دروغ است و آنها حرف‌هایی را که نهادهای امنیتی خواسته‌اند، گفته‌اند؛ چون از تجری آتو دارند و او هم مجبور شده است همکاری کند!

1. ما نماینده‌ی مجلسی داریم که وقتی مصاحبه می‌کند "نمی خواهد نام‌اش فاش شود"؛ ولی می‌خواهد حقایق را افشا کند!
2. اعضای کمیته‌ی حقیقت‌یاب مجلس ما درباره‌ی زندانی‌ای که حتی همسرش اظهار می‌کند نمی‌داند زنده است یا مرده، دروغ می‌گویند؛ درباره‌ی کسانی دروغ می‌گویند که همسر یکی دیگرشان می‌گوید یقین دارد که بلایی سرش آمده و همسر دیگری می‌گوید که در انفرادی دچار جنون شده و خواسته خودکشی کند.
4. این نمایندگان کسانی هستند که از سوی نهادهای امنیتی تطمیع می‌شوند و تنها "گزارش‌هایی را به آنها می‌دهند تا از رویش بخوانند".
5. کشف حقیقت به دست آقایانی افتاده است که دست نهادهای امنیتی "آتو" دارند؛ آتو در عرف سیاسی ایران به معنای پرونده‌های اخلاقی است.

پ.ن. اصل ۶۷ قانون اساسی:

نمایندگان باید در نخستین جلسه مجلس به ترتیب زیر سوگند یاد کنند و متن قسم‏نامه را امضاء نمایند.
"من در برابر قرآن مجید، به خدای قادر متعال سوگند یاد می‌کنم و با تکیه بر شرف انسانی خویش تعهد می‌نمایم که پاسدار حریم اسلام و نگاهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران و مبانی جمهوری اسلامی باشم، ودیعه‏ای را که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم و در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوی را رعایت نمایم و همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشم. از قانون اساسی دفاع کنم و در گفته‏ها و نوشته‏ها و اظهارنظرها، استقلال کشور و آزادی مردم و تأمین مصالح آنها را مد نظر داشته باشم."

کمیته‌ی پیگیری دروغ می‌گوید. روزآنلاین

مرداد ۲۶، ۱۳۸۸

این آخوندها را کی اداره کرده در طول تاریخ؟


سخنرانی پرشور آیت‌الله صانعی را در جمع علمای گرگان می‌بینم و از شور و انرژی و حس‌وحال کلام‌اش شگفت‌زده می‌شوم.
امروز ایران در دست روحانیانی است که هیچ‌یک کمتر از 70 سال سن ندارند و همگی با همین شور و انرژی، سخت در حال عملیاتی کردن ایده‌های دینی و اسلامی خود هستند:
محمدتقی مصباح یزدی. متولد 1313 یزد. 75 ساله
یوسف صانعی. متولد 1316 اصفهان. 72 ساله
اکبر هاشمی رفسنجانی. متولد 1313 رفسنجان. 75 ساله
سید علی خامنه‌ای. متولد 1318 خامنه. 70 ساله
حسینعلی منتظری. متولد 1301 نجف آباد. 87 ساله

آقای صانعی در پایان همین سخنرانی خودش اشاره می‌کند:
«آن آخوندی که با مردم درگیر می‌شود، کیفرش را می‌بیند. این آخوندها را کی اداره کرده در طول تاریخ؟ مردم از دهن زن و بچه‌هاشون گرفتن دادن من خوردم! 18 سال شب جمعه‌ها رفتم تهران بالای منبر چهار شاهی بگیرم زیر بار منت بعضی‌ها نرم.»
احتمالا یکی از دلایل عمر باعزت روحانیان تا دست کم بالای 90 سالگی، همین موضوعی است که آقای صانعی اشاره می‌فرمایند!
پ.ن. البته نقش اجرای مرتب و منظم مناسک دینی؛ نماز، روزه، بیداری صبح اول وقت و نماز شب و ... هم در این طول عمر انکارناپذیر است البته.

مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

بدعت وزیر زن در اسلام ناب احمدی‌نژادی

احمدی‌نژاد اعلام کرد سه وزیر زن در کابینه‌ی خود خواهد داشت؛ که دو نفر از آنها فاطمه آجرلو گزینه‌ی وزارت رفاه و مرضیه وحید دستجردی گزینه‌ی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی هستند. نام نفر سوم هم هنوز اعلام نشده است.

اما این "شيعه‌ی منتظر در عرصه‌ی قدرت اجرايي كشور" که به گفته‌ی خانم فاطمه رجبی قرار است در دور دوم ریاست جمهوری خود برای "مرحله‌ی سوم" آبدیده‌تر شود و احتمالا به همین دلیل پیش‌تر به "معجزه‌ی هزاره‌ی سوم" از سوی ایشان ملقب شده بود، معلوم نیست چرا به نامه‌ی اخیر خانم رجبی که از امام صادق نقل کرده‌اند «در آخرالزمان زنان بر دولت و سلطنت و هر چيزي كه ميل به آن دارند، [احتمالاً مناصب و مدارك و...] غلبه يافته و مسلط مي‌گردند.» کاملا بی‌توجهی کرده است. احمدی‌نژادی که روشنفکران جهان را بزغاله می‌داند و مردم را خس و خاشاک، با "گفتمان منجی‌گرایانه"ي خود نه تنها توصیه‌ی خانم رجبی را در باب بررسی "ضرورت حضور زن در معاونت محیط زیست" نادیده گرفت، بلکه در حرکتی انقلابی به تصمیمی رسید که "در علایم آخرالزمان از بدعت‌ها محسوب می‌شود" و از معرفی نه یکی، نه دو تا بلکه سه وزیر زن در کابینه خود خبر داد.

خانم رجبی حالا باید بنشینند و نظاره‌گر باشند که نتیجه‌ی عمل این "مسلمان معتقد و شیعه متعبد" که "کلا در نظر و عمل از جنس خاتمی و هاشمی نیست" و فرصت ریاست جمهوری‌اش را "فرصتی برای ترویج گفتمان انتظارگرایانه" می‌بیند، به منزله‌ی "گام نخستینی" باشد تا "اهداف شوم فمينيست‌ها و سكولارها" را در آینده مستحکم کند.

خانم رجبی که در این نامه برای اولین بار اصطلاح "اسلام نام احمدی‌نژاد" را هم صادر کردند اتفاقا باید خوشحال باشند که دست کم این سه زن از جرگه‌ی زنانی که "نهایت آمال‌شان آن است که در صف 50 زنی قرار داشته باشند که 313 اصحاب خاص مولایشان را کامل می‌کنند" کم شده است. به هر حال طبق احتمالات ریاضی، هر چقدر از تعداد این زنانی که در "گفتمان منجی‌گرایانه" طبقه‌بندی می‌شوند، کم بشود شانس خانم رجبی برای قرار داشتن در صف آن 50 زن افزایش پیدا می کند! بنابراین تا امروز ایشان سه قدم به "نهایت آمال‌شان" نزدیک‌تر شده‌اند.

پ.ن. عبارات داخل گیومه همه از آخرین یادداشت خانم رجبی است.

مرداد ۲۴، ۱۳۸۸

تجاوز به شخصیت تمام مسولان کشور

افشای خبر تجاوز در زندان‌ها چه بر سر نظام خواهد آورد؟ جواب این سوال را لازم نیست روشنفکران، فعالان حقوق بشر و وکلا و دیگران بدهند. امام جمعه‌ي محترم مشهد، همان کسی که ابراز تاسف شدید کرده بود که پرچم المپیک تیم ایران به دست یک زن است، در نماز جمعه‌ی این هفته‌ی مشهد پاسخ بسیار درخوری به این پرسش داده است. او البته کروبی را به دلیل نگارش این نامه، عامل و عنصر استکبار معرفی کرده است و خواسته این "تروریست" نتواند آزادانه در مملکت رفت‌وآمد کند. اما اگر فرض کنیم که این ادعا صحت داشته باشد، از نظر امام جمعه‌ی مشهد، اتهام تجاوز در زندان‌ها "ادعایی فوق‌العاده" است که "در شأن زندان ابوغریب" است. همچنین این مسأله "ابزار محکمی برای بردن آبروی نظام"، "جری شدن دشمن"، "بردن آبروی اسلام و مملکت امام زمان" و "سراسیمه کردن مردم در داخل کشور" است. به علاوه ایشان معتقد است افشای چنین خبری، باعث ترور شخصیت "تمام مسئولان قضایی و امنیتی" کشور شده است.
*
کروبی در نامه‌ی خود به رفسنجانی ادعا کرد به بعضی از زندانیان در زندان تجاوز شده است. برای اثبات این گزاره، اگر فقط یک نمونه وجود داشته باشد، این گزاره‌ی موجبه جزئیه را می‌توان به لحاظ منطقی اثبات کرد. اگر مسئولان بخواهند ادعای او را تکذیب کنند باید سالبه‌ی کلیه‌ی این گزاره را اثبات کنند؛ یعنی باید گزاره‌ی "به هیچ زندانی‌ای در زندان تجاوز نشده است" را اثبات کنند؛ تنها در این صورت است که کذب بودن ادعای کروبی اثبات می‌شود. البته راه‌حل دیگر هم این است که از کروبی بخواهند مستندات خود را ارائه بدهد و مثلا اگر اثبات کنند به این افراد خاص (که مورد نظر کروبی هستند)، در زندان تجاوز نشده، می‌توانند ادعا کنند به "بعضی زندانیان تجاوز نشده است" که این نافی این گزاره که "به بعضی دیگر تجاوز شده است"، نیست.
*
با انتشار این نامه، کم‌کم قبح ماجرا هم شکسته شد و عده‌ای شروع به نوشتن درباره‌ی مثال‌های واقعی و دیده‌های خود کردند؛ فیلم رضا علامه‌زاده، نوشته‌ی بابک داد، مطلب روزآنلاین درباره سی سال تجاوز در زندان‌ها، نوشته‌ي مجتبی سمیع نژاد و دیگران از آن جمله‌اند. هر یک نمونه از این مطالب، کافی است که ادعای کروبی را اثبات کند.
حالا که ماجرا کذب نیست و به گفته‌ی امام جمعه‌ی محترم مشهد هم واقعا آبروی اسلام و نظام یکجا با هم به باد فنا رفته است، دشمن جری و مردم هم سراسیمه شده‌اند و تمام مسئولان قضایی و امنیتی کشور هم ترور شخصیت شده‌اند، بهتر نیست موضوع سخنرانی جمعه‌ی بعد ایشان این باشد که توضیح بدهند آینده‌ی مملکت امام زمان چه خواهد شد؟!

منتشر شده در روزنامه

مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

مجتهدزاده‌ی فیلسوف مهندس چه می‌کنی؟


یک روز به احمدی‌نژاد می‌گویی آقای رئیس جمهور حرف‌هایت بیشتر شبیه طنز است؛ حد خودت را نگه دار و توی کار بقیه دخالت نکن. یک روز به موسوی زنگ می‌زنی تا پیروری‌اش را در انتخابات ریاست جمهوری تبریک بگویی. روزی که کودتا می‌شود سکوت می‌کنی و چند روز بعد یادت می‌افتد بگویی موضع‌گیری‌های بیجای اعضای شورای نگهبان دلیل به وجود آمدن چنین غائله‌ای است. بعدش می‌روی در مراسم تنفیذ چهار زانو خدمت آقا می‌نشینی. یک روز دیگر می‌گویی در "بررسی‌های دقیق"، "هیچ موردی" از تجاوز در زندان‌ها وجود نداشته است. فردایش که کروبی می‌گوید چرا بدون تحقیق حرف می‌زنی، به‌ات بر می‌خورد و نامه می‌نویسی به کروبی که یادش نرود جناب‌عالی رئیس مجلسی و درباره‌ات درست صحبت کند!

کروبی دارد دروغ می‌گوید؛ برادران همسر شما (علی و محمد مطهری) هم دارند دروغ می‌گویند؟ یا شاید هم نشسته‌ای با پسر خاله‌ات (احمد توکلی) که شب انتخابات با "الف" اش دست فارس نیوز را هم از پشت بسته بود، فکرهای جدید می‌کنید؟ اصلا چطوری است که هر کس در این مملکت مسئول ستاندن داد مردم می‌شود، متولد نجف اشرف است نه ایران؟!

آقای لاریجانی! رئیس مجلس شورای اسلامی ایران! برادر رئیس آینده‌ی قوه‌ی قضائیه! برادر دیگر رئیس سابق مرکز پژوهش‌های مجلس و رئیس مرکز فیزیک نظری! رئیس سابق تیم مذاکره‌کنندگان هسته‌ای! دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی! رئیس سابق صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران! تو که رتبه‌ی اول فارغ‌التحصیل‌های شریف بودی، چرا؟ تو که دکترای فلسفه‌ی غرب داری چرا؟ تو که سه کتاب درباره‌ی فلسفه کانت داری چرا؟ تو که فرزند مرجع تقلیدی چرا؟

خدا را بگذار کنار. دین‌ات را بگذار کنار. مردم را بگذار کنار. آقا را هم بگذار کنار. یک لحظه فقط و فقط با خودت خلوت کن ببین اصلا خودت هم می‌فهمی در مقام رئیس مجلسی که قرار است خواسته‌های ملت را در برابر دولت‌مردان پیگیری کند و حافظ و امین جان و مال هفتاد میلیون ایرانی در برابر زورمندان باشد، داری چه کار می‌کنی مجتهد‌زاده‌ی فیلسوف مهندس؟!


مرداد ۲۱، ۱۳۸۸

من اعتراف می‌کنم...


بعضی از آهنگ‌ها و شعرها و کلیپ‌های حوادث اخیر را باید ثبت کرد برای آیندگان.



من اعتراف می‌‌کنم به صاف بودن زمین/
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من/
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام/
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود/
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است/
و فرد خائنی چو من، نه لایق ترحم است
من اعتراف می کنم فقط نگو به دخترم/
در این یکی دو ماه من، چه آمده است برسرم

مرداد ۱۷، ۱۳۸۸

آن چادری که به سرش کردند

نازَک افشار، در دادگاه، عکس از ایسنا

نازَک افشار، بیرون از دادگاه، عکس از رادیو زمانه

محاکمه‌ی اولین زن ایرانی در سلسله اعترافات اخیر انجام شد. نازک افشار کارمند بخش فرهنگی سفارت فرانسه در تهران، اولین زنی است که اعترافات‌اش در خوادث اخیر در دادگاه پخش می‌شود. آرش نعیمیان، پسر خانم افشار در گفت‌وگو با رادیو فردا گفته است که مادرش جمعه قرار بوده است به پاریس برود. یعنی این خانم روز پنجشنبه شب بازداشت شده است و روز شنبه برای اعتراف در بیدادگاه آماده شده است! دادگاهی که اساسا قرار بوده روز پنجشنبه برگزار شود، یکی از معترفان‌اش تازه پنجشنبه شب دستگیر می‌شود و صبح شنبه با چهره‌ای درهم‌شکسته اعتراف می‌کند که اغتشاشگر است!

مقایسه‌ی عکس خانم افشار در دادگاه و بیرون از آن، به روشنی می‌گوید که در این تنها سی ساعت، چه بر او رفته است. البته عکسی که از نازک افشار در بیدادگاه منتشر شده است، دست کمی از عکس‌های ابطحی و زیدآبادی و تاجرنیا ندارد؛ ولی این زن با چشم‌هایی پف‌کرده، سربند سیاه، شانه‌هایی فرو افتاده و چادری که آنقدر محکم به خودش پیچیده که حتی پیشانی‌اش را هم پوشانده، بیش از آنها، تحقیرشده، مستاصل، ترسیده و بی‌پناه به نظر می‌رسد.

عکس تاجرنیا را می‌بینیم که همیشه صورت کاملا اصلاح‌کرده داشته است و توی دادگاه ریش‌اش بلند شده و موهای سفید پنهان در ریش، او را به مراتب پیرتر و فرتوت‌تر نشان می‌دهد. یا احمد زیدآبادی که نگاه‌اش بسیار غم‌زده است و خطوط چهره‌اش عمیق‌تر شده است و موهایش آشفته و درهم و نشُسته است. نگاه این زن هم غم دارد؛ مثل زیدآبادی. درد دارد مثل تاجرنیا؛ اما" ترس" دارد بیش از هر چیز دیگر. زیدآبادی و تاجرنیا و ابطحی و همه‌ی دیگران فعال سیاسی‌اند. ولی این زن مادری است که اگر بگویند گوش پسرت را کشیدیم، به هر چیزی ممکن است اعتراف کند.
صورت همه‌ی این مردها را اگرچه شکنجه و فشار به این حال و روز انداخته؛ ولی هر آنچه از درد بر آنها رفته و قابل مشاهده است، جزئی از طبیعت‌شان است؛ به شکلی طبیعی ریش مرد بلند می‌شود ... به شکلی طبیعی موهای آدمیزاد، زیر درد و رنج و فشار سفید می‌شود... به شکلی طبیعی فشار روحی و تحقیر و ناامیدی، خطوط صورت آدمیزاد را پررنگ‌تر می‌کند و شیارهای دور چشم‌ها و لب‌ها و پیشانی را عمیق تر... اما به شکلی طبیعی چادر به سر زن نمی‌رود؛ به شکلی طبیعی چادری گلدار به سر زنی که نام‌اش "نازک" است، نمی‌رود، به شکلی طبیعی چادری مندرس به سر زنی که کارمند بخش فرهنگی سفارت فرانسه است، نمی رود و به شکلی طبیعی زنی با این نام و شغل و سوابق، با چنان چادری جلو چشم لنز دوربین عکاسان و تلویزیون‌های ایرانی و خارجی حاضر نمی‌شود؛ آن هم در دادگاهی که تبعه‌ی فرانسه‌اش با روسری ساتن و مانتوی کوتاه نشسته است.

شاید برای تاجرنیا و زیدآبادی و دیگران 50 روز زمان لازم بود تا جنس نگاه‌هایشان بشود آن چیزی که امروز در عکس‌هایشان می‌بینیم؛ ولی همان سی ساعت با "آن چادری که به سرش انداخته‌اند" برای خرد کردن و حقیر کردن زنی که نام‌اش "نازک" است و 18 سال است که مشغول کار فرهنگی است، کفایت می‌کند...

منتشر شده در روزنامه

ورطه خطیری که دوست بدان افتاد


نامه‌ی آیت‌الله سید مصطفی محقق داماد به رئیس قوه‌ی قضائیه یکی از قابل تأمل‌ترین نامه‌هایی بود که در این دو ماهه‌ی اخیر از سوی افراد مختلف نوشته شده است. نویسنده‌ی نامه که خود یک آیت‌الله، مجتهدزاده و دکتر رشته‌ی حقوق است، اصل را بر ناله‌ها و مویه‌های دینی نگذاشته است؛ این نامه از منظر یک حقوقدان البته معمم نوشته شده است؛ حقوقدانی که آیین دادرسی کیفری را "بالاترین و بزرگ‌ترین ره‌آورد تحولات قرن حاضر برای بشریت" می‌داند.

نامه با ذکر کوتاهی از سابقه‌ی آشنایی شروع می‌شود و با تاکید بر "حقوق شهروندی" می‌خواهد مطالبی را "بی‌پرده" بیان کند. او در همان ابتدا آن کسی را که 30 سال پیش "نادیده خریدار"ش شده بود، با خطاب "حضرت آیت‌الله" دعوت به "تحمل" می‌کند تا به "صراحت" بگوید که آیین دادرسی کیفری در زمان وی "نه نظرا بلکه عملاً"، "نه تنها متزلزل بلکه در ملاء‌عام ویران شد." نامه بعد از این نهیب صریح، لحن آزادانه‌تری به خود می‌گیرد تا این استاد بی‌حاشیه‌ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی و مولف چندین کتاب در "اصول فقه" اعلام کند که "توجیه شرعی" نقض قوانین را از سوی فقیهانی که فقاهت‌شان را "اگر" بپذیرد، "درایت و آگاهی"شان را "هرگز" نمی‌پذیرد؛ کاملا بی‌ا‌ساس است؛ چرا که خودش "فرزند فقاهت" است و "فقیهان واقعی را از فقیهان رسانه‌ای" به خوبی تشخیص می‌دهد. پدر نویسنده، مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید محمد محقق داماد یکی از بزرگ‌ترین علمای حوزه علمیه‌ی قم و داماد آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی بوده که نام‌خانوادگی "داماد" هم از همان زمان بر پدر وی اطلاق می‌شود.

پاراگراف بعدی البته بهانه‌ی اصلی نگارش این نامه را آشکار می‌کند؛ وقتی کسی در مجلسی درباره "وقایع اسفبار روز" رو به نویسنده می‌کند و "با نگاهی عاقل اندر سفیه" و "پوزخندی معنی‌دار" می‌گوید "این اعمال که توجیه شرعی دارد". آیت‌الله در انتهای این جمله سه بار علامت تعجب می گذارد! جمله‌ای که "مغز استخوان‌اش" را می‌سوزاند... و بعد از نقل روایتی از حجاج‌بن‌یوسف که گفته بود "هرچه من مصلحت بدانم عین شرع است" و دوباره با گذاشتن سه علامت تعجب در انتهای جمله، به رئیس قوه‌ی قضائیه تاکید می‌کند "هرگز مجاز نیستیم که در تشخیص حسن عدالت و قبح ستمگری که مردم خردمند ملت‌مان خودشان به بداهت درک می‌کنند قیمومت شرعی نماییم و تفکر آنان را تعطیل کنیم."

او هاشمی شاهرودی را متهم می‌کند که در حوادث اخیر می‌توانست "آمرین قانونی در هر پست و مقامی که هستند و مامورین متخلف از موازین اخلاقی را به دست قضات شریف آگاه به قوانین" محاکمه کند و ادامه ابزار شگفتی می‌کند قوه‌ی تحت امر او آن‌چنان به ذلت کشیده شده است که "ائمه جمعه موقّته" آن را "توصیه به بی‌رحمی" کنند و رئیس جمهور آن را "به رعایت رافت اسلامی و کرامت انسانی" دعوت کند.

آیت الله محقق داماد که عضو هیات علمی دایره‌المعارف بزرگ اسلامی است، فراموش نمی‌کند تا تعلل و تاخیر رئیس قوه‌ی قضائیه را در تعطیلی و بررسی بازداشت‌گاه کهریزک، "دلیل وارد شدن این مدخل در دایرة المعارف‌های جهانی بنام حکومت دینی ایران در کنار مدخل‌های زندان‌های گوانتانامو و ابوغریب" بداند.

×
این نامه نه از سوی یک دانشجو، نه از سوی همسر یا دختر یکی از بازداشت‌شدگان و نه از سوی یک روزنامه‌نگار؛ که از سوی یک شخصیت کاملا هم‌طراز و هم‌ارز با آیت‌الله هاشمی شاهرودی نوشته است. کسی که بیش از سی سال سابقه‌ی دوستی و مودت با او داشته است و امروز به لحاظ جایگاه و شأن، می‌توانست به جای او بر کرسی ریاست قوه‌ي قضائیه نشسته باشد. محقق داماد در انتهای نامه برای دوست سی ساله‌ی خود ابراز "تأسف" می‌کند که "ای کاش در حوزه‌ی علمیه به کار تدریس و پژوهش ادامه داده بودید و هرگز به این ورطه خطیر پای نمی‌نهادید." شاید همین ابراز تأسف موجود در بندبند واژه‌های این نامه از سوی یک دوست و هم‌طراز است که آن را متفاوت کرده است؛ ولی هاشمی شاهرودی وقعی به این ابراز تأسف عمیق نگذاشت؛ فردای انتشار این نامه، در مراسم تحلیف احمدی‌نژاد در مجلس حاضر شد و آن‌چنان او را به گرمی در آغوش کشید که خاطره‌ی دوستی‌های سی ساله‌ی خود را از یاد برد؛ این "ورطه‌ی خطیر" کار خودش را با "نقطه‌ی امید" شهید مطهری کرده است؛ کما اینکه با دیگران هم قبل‌ترها کرده بود و بعدترهای تاریخ هم خواهد کرد...

منتشر شده در روزنامه

مرداد ۱۴، ۱۳۸۸

واژه‌های مقدس مرا پس بده!


نویسنده‌ی وبلاگ مسیر یک ذره بحثی را درباره‌ی "واژگان ربوده شده" شروع کرده‌اند و از من دعوت کردند که در این مورد بنویسم.
اگر بخواهم به شیوه‌ی ایشان جلو بروم، من سه واژه را که به نظرم بیش از هر چیز در زبانِ زمامداران، معنای‌شان دزدیده شده را انتخاب می کنم؛ دین، مردم و آزادی. از بحث درباره‌ی "دین" می گذرم که بسیار گفته‌اند. درباره‌ی "مردم" هم قبلا نوشته‌ام و در باب واژه‌ی "آزادی" هم به همین یک جمله‌ی احمدی‌نژاد که درباره‌ی انتخابات اخیر گفت: "آزادی" در ایران "فراتر از مطلق" است، بسنده می‌کنم که عمق فاجعه‌ی به ابتذال کشیدن واژه‌های مقدسی چون "آزادی"، از همین یک جمله نمایان است.

آنچه من بیشتر مایلم درباره‌اش بگویم، "ترکیباتی" است که در سی ساله‌ی اخیر درست کرده‌اند؛ مضاف‌الیه‌ها و صفاتی که به واژه‌ها چسبانده‌اند تا به اصطلاح، ترکیباتی جدید و خلاقانه درست کنند؛ ولی این ترکیباتِ نو نه تنها در نفس خود، ترکیباتی متناقض‌نمایند؛ که اساسا معنای هر یک از واژه‌ها را هم به تنهایی، تهی کرده اند؛ مهم‌ترین و اولین ترکیب عجیب و غریب از این دست، دقیقا همان ترکیب نام آغاز به ابتذال کشیدن عبارات است؛ "انقلاب اسلامی". واژه‌ی "اسلامی" در کنار واژه‌ی "انقلاب"؛ ترکیبی که معنای "انقلاب" را نه تنها تقلیل داد که حتی آن را به طور کامل مصادره به نام "اسلام" کرد.

چنین ترکیبی به سرعت کارآمد و خلاقانه ارزیابی شد و بلافاصله تبدیل به الگویی همه‌گیر برای عبارت‌سازی‌های دوران جدید قرار گرفت؛ نام حکومت جدید هم در همین راستا اختراع شد؛ "جمهوری اسلامی" همان ترکیب متناقض‌نمایی بود که به سبب‌اش، تئوری‌پردازان انقلابی به خودشان اجازه دادند "دانشگاه اسلامی"، "مدیریت اسلامی"، "اقتصاد اسلامی" و ترکیبات بی‌معنای دیگری بسازند و اساسا همین ترکیبات بی‌پشتوانه و من‌در‌آوردی را پایه و بنیان همه‌ی تصمیمات و برنامه‌ریزی‌های خانمان‌برانداز خود قرار دهند...

البته این دست ترکیب‌سازی فقط محدود به اوایل انقلاب نماند؛ خاتمی در سال 76 سردمدار یکی دیگر از بزرگ‌ترین واژه‌سازی‌های بی‌معنا و مجعول این مکتب واژه‌ربایی شد؛ "مردم‌سالاری دینی"؛ ترکیبی که بسیار مورد توجه راست و چپ و این‌وری و آن‌وری قرار گرفت؛ "مردم‌سالاری"اش عده‌ای را خوشحال کرد و "دینی"اش عده‌ی دیگری را؛ ولی هیچ کس تا آخر هم سردرنیاورد وقتی این دو واژه با هم ترکیب شود، چه از "مردم‌سالاری" باقی می‌ماند و چه از "دین"؟ شاید هیچ‌یک از تعبیرات و ترکیبات دیگر از این دست، به اندازه‌ی این ترکیب، جعلی و فریبکار نبود. ترکیبی که البته برساختن‌اش آنقدر روشنگر بود که بعد از 12 سال از زمان جعل‌اش، مردم را به‌کلی به عبث بودن ترکیباتی چون "جمهوری اسلامی ایران" واقف کند و شعار "جمهوری ایرانی" را تنها بعد از 40 روز از دل شعار "رای منو پس بده"، بیرون آورَد.

یکی دیگر از این ترکیبات بسیار منتاقض‌نما "اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه" است؛ کنار هم قرار گرفتن "مترقی" با "مطلقه" در این عبارت، صحنه‌ای تماشایی از بازی ترکیبات اختراعی زمامداران مسلمان‌نماست؛ صحنه‌ای که هوشمندانه که هیچ؛ حتی فریبکارانه هم نیست؛ صحنه‌ای که به غایت، ابلهانه و جاهلانه است.

در زبان خودساخته‌ی حکومت مقدس اسلامی، اتفاقا واژه‌های مقدس به استهزا و ابتذال کشیده شدند؛ واژه‌هایی که به احترام آنها در طول تاریخ، هزاران هزار انسان جان خود را به پای هر یک از آنها فدا کردند؛ دین... مردم... آزادی... انقلاب... دموکراسی...


******
من هم از حسین وحدانی، منصوره حسینی، باهارنارنج، حدیث لزرغلامی، امیرمهدی حقیقت، رویا دلشاد و احمد ابوالفتحی دعوت می‌کنم در این باره بنویسند.


ممنونم از دوستانی که درباره موضوع نوشتند:

واژه های من را پس بده. باهارنارنج، یک زن، یک حس، یک نقطه
واژه‌های مرا پس بده. رویا دلشاد، نسیم صبح
واژگانی که به تاراج رفتند. حسین وحدانی، سیم آخر
حسین مطلب به قول خودش باحوصله تری هم قبلا در همین مورد نوشته بود: زبان اعتماد و اعتماد به زبان / به چشم خواهری
بازی. منصوره حسینی. حالم
آنها که تمامیت واژه را می‌خواهند! احمد ابوالفتحی. روی شیروانی داغ

مرتبط:
واژه‌های مرا پس بده. مصطفی
واژه‌های مرا پس بده. کودن بااستعداد
واژه‌های مرا پس بده. هلیانوشت
واژه انتخابات را به من پس بده. جیران