مسابقه فینال هاکی روی یخ –ورزش ملی کاناداییها- بین دو تیم ونکوور و بوستون دو روز قبل برگزار شد. از آنجایی که این ورزش برای کاناداییها در حکم فوتبال برای برزیلیهاست، غیر از کسانی که توی ورزشگاه مسابقه را تماشا را کردند، بیش از صد هزار نفر هم در مرکز شهر جمع شدند و مسابقه را از تلویزیونهای بزرگ دیدند.
تیم ونکوور میبازد. طرفداران خشمگین شهر را به هم میریزند. ماشین به آتش میکشند، درها و شیشههای مغازهها را میشکنند و فروشگاهها را غارت می کنند. (یک گزارش میگوید در سه فروشگاه بزرگ از جا کنده شده است که هر کدام حدود 200 هزار دلار قیمت داشته است. مدیر یک فروشگاه زنجیرهای هم ادعا می کند حدود 500 هزار دلار از اجناساش به غارت رفته است) بله. اینجا ونکوور است. بهترینترین شهر جهان برای زندگیکردن. شبکههای تلویزیونی کانادایی این -به قول خودشان- آبروریزی را با جزئیات مفصل پوشش میدهند و از اینکه این آشوب بازتاب گستردهای در رسانههای کشورهای دیگر داشته، ابراز شرمسازی و تاسف میکنند. از مجری برنامه تلویزیونی تا شهردار و کارشناس و شهروندان همگی بیش از هر چیز نگران قضاوتی هستند که مردم دنیا بعد از این اتفاق درباره این شهر میکنند؛ قضاوت. آنها نگران تصویری هستند که رسانهها ممکن است از شهرشان به مردم دنیا نشان بدهند. و با خودشان فکر میکنند که "آخه مردم چی میگن؟"
باید هم نگران باشند. تمام واقعیت حک شده در ذهن اغلب مخاطبان، آن چیزی است که رسانهها از یک مفهوم/ اتفاق/ ملت تصویر میکنند. و همیشه خبرهای بد هستند که ارزش خبری دارند، وگرنه فرض بر این است که دنیا جای زیبا و آرامی است که همه چیز دارد به خوبی و خوشی در آن به پیش میرود. اینها میدانند.
البته این کاری است که رسانههای بزرگ دنیا هر روز دارند درباره کشورهای خاورمیانه و امریکای جنوبی و افریقا انجام میدهند. تصویری که از مردم عراق و افغانستان در ذهن اغلب غربیها وجود دارد، کاملا منطبق با همان تصویری است که بیبیسی و سیانان و دیگران نشان دادهاند. جنگ، انفجار، حملههای انتحاری، خون، جنازه، کشتههای روی هم افتاده. کسی نمیپرسد مردم این کشورها با اینهمه جمعیت دارند چطور زندگی میکنند؟ یعنی کسی عاشق هم میشوند؟ یعنی بچهدار هم میشوند؟ اصلا فرصت این کارها را هم پیدا میکنند؟ دانشگاه میروند؟ فوق لیسانس و دکترا هم آنجا وجود دارد؟ سفر میکنند؟ اصلا در آن کشورها بهار هم میآید یعنی؟ گلها ممکن است شکوفه بدهند یا باران ببارد و بوی خاک بارانخورده در فضا بپیچد؟
این کسانی که این قدر نگران قضاوت مردم جهان درباره تصویر بیرونیشان از نمایش آشوبهای خیابانی و وندالیسماند، خودشان عموما سایر مردم دنیا را از روی همین تصویرهای رسانهای قضاوت میکنند. یکی از این کارشناسان میگفت اگر این اتفاق توی نیوریورک، لسآنجلس یا واشنگتن –همه مثالها شهرهای امریکایی بود- افتاده بود، قابل باور بود، اما در ونکوور؟! خیلی ناراحت کننده و غیرمنتظره است.
نکته قابل توجه در اظهارات این یکی دو روزه مردم و کارشناسان این بود که انگار باور ندارند در همه جای دنیا اوباشی (آنطوری که شهردار ونکوور آشوبگران را نامیده است) وجود دارند که بعد از مسابقات ورزشی و شکست تیمهای مورد علاقهشان، به خودشان حق میدهند شهر را به هم بریزند و ماشین مردم را به آتش بکشند. مساله این است که همه دوست داریم مردم دنیا ما را از روی یک عده آشوبطلب و وندال یا سیاستمدار بیعقل و تعطیل که تصاویر خرابکاریشان خبر داغ رسانهها میشود، قضاوت نکنند. نه فقط کاناداییها، که بیش از آنها، خاورمیانهایها انتظار دارند دیگران فکر نکنند همه مردان آن کشورها شبیه احمدینژاد و قذافی و بشار اسد و همه زنانشان شبیه فاطمه رجبیاند.
______________________________________
عکسهایی از این آشوب را در روزنامه ونکوورسان ببینید.
______________________________________
عکسهایی از این آشوب را در روزنامه ونکوورسان ببینید.
منتشرشده در نیمنما
0 نظر:
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟