سخنرانی هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تاریخی، از منظر بسیاری او را در "جبهه مردم" قرار داد، بیش از آنکه او را مدافع "مصلحت نظام" معرفی کند. صرف نظر از موضع و لحن او، یکی از موارد مورد استناد برخی، تکرار مشخص، متمایز و بسیار واژه "مردم" بود؛ اما استفاده مکرر از این واژه، نشانگر هیچ چیز نیست؛ چرا که آیت الله خامنه ای هم در همان نماز جمعه معروف اش، یک هفته بعد از انتخابات، مثل هاشمی، "مردم" پربسامدترین واژه سخنرانی اش بود؛ اگر رفسنجانی 72 مرتبه از "مردم" و دو مرتبه از "ملت" گفت، خامنه ای 81 مرتبه از "مردم" و 20 مرتبه از "ملت" حرف زد.
ولی این دو نفر معنای یکسانی از مردم مدنظر نداشتند؛ "مردم" خامنه ای در آن نماز جمعه، مردمی بودند که "دلبستگی شان به نظام شان" و "تجدید پیمان با امام و شهدا" را به "نمایشی عظیم" گذاشتند. مردمی که اگرچه "در چارچوب این نظام عمل کردند"، اما "دشمن" می تواند به آنها بگوید "شما اشتباه کردید به نظام اعتماد کردید؛ نظام قابل اعتماد نبود". اینها همان مردمی هستند که به "رئیس جمهور مملکت شان" که "متکی به آرای آنهاست"، "نسبت های خلاف دادند" و "او را به دروغگویی متهم کردند.". این "مردم" اگرچه "اعتمادشان به نظام جمهوری اسلامی در این انتخابات آشکار شد"؛ اما "نباید دچار توهم بشوند و چیز دیگری فکر کنند"؛ "مردم که می دانند"، پس بهتر است "طرفداران نامزدها" هم بدانند که "جمهوری اسلامی اهل خیانت به آرای مردم نیست." البته "آنهایی که رای نیاوردند" و "طرفدارانشان" که البته "میلیونها نفر هم هستند" وقتی "اردوکشی خیابانی" می کنند، باید پاسخ بدهند که "تقصیر مردم چیست؟" دقیقا همین مردمی که "خیابان محل کسب و کار آنهاست. محل رفت و آمد آنهاست، محل زندگی آنهاست". واقعا این مردم "چه گناهی کردند؟"
آیت الله خامنه ای حتی در سخنرانی بعدی خود در روز مبعث که به نوعی در مقام پاسخگویی به رفسنجانی برآمده بود، گوشه های دیگری از خصوصیات "مردم" مورد نظر خود را فاش کرد؛ او با تمایز میان "اغتشاش گران و مردم" هشدار داد که "رسانه های استکباری" برای "حمایت از اغتشاش گران آنها را مردم می نامند"؛ در حالی که از نظر او، "مردم، آن جمعیت میلیونی است که به محض دیدن این اغتشاشگران و مفسدان، خود را کنار می کشد و آنها را با دیده ی نفرت و انزجار نظاره می کند." اینها همان "مردمی" هستند که نخبگان این روزها از نظرشان "انسان های منفوری" اند.
*
در حالی که "مردم" رفسنجانی، مردمی بودند که "یکی از ارکان افکار اسلامی" اند؛ "مردمی" که "اگر با ما باشند ما همه چیز داریم". مردمی که "آنچنان آگاه شده بودند" که به "خیابان ها آمدند" و "ابهت این مردم" رژیم گذشته را "گرفت" که "ول کردند و رفتند و ما پیروز شدیم." هاشمی اول مقدمه چینی می کند که "اگر مردم راضی نباشند این حکومت انجام نمی شود" و بعد در روایتی درباره حضرت علی ادامه می دهد که پیامبر به او فرمود: اگر مردم "اختلاف کردند و نیامدند"، "ولشان کن و بگذار کاری را که می خواهند بکنند، بکنند". اینها همان مردمی هستند که "بر اساس قانون اساسی، همه چیز کشور به رای آنهاست"؛ "از رهبری بگیرید ... که "مخلوق رای مردم" است و افراد دیگر. او با صراحت اعلام می کند "مردم یعنی معترضان" و می گوید "بذر تردید در ذهن" آنها پیش آمده و "مثل خوره افتاده به جان ملت" که باید برای "رفع تردید آنها کاری کنیم." اینها "مردمی" هستند که "بالاخره در این بین خودشان می فهمند".
*
مهم نیست چه کسی بیشتر از مردم حرف می زند؛ هاشمی هم که امروز در نقش نجات دهنده ظهور کرده، کارنامه پاک و منزهی ندارد. مهم این است که این روحانیون که در طول تاریخ، حیات و ممات و معیشت شان همیشه از خمس و زکات و وجوهات شرعی این "مردم" بوده است، هیچوقت یادشان نرفته بود که باید بیش از هر چیز از آنها "حرف زد"؛ فقط نکته قابل توجه در این میان آن است که وقتی تئورسین حوزوی شان و بازوی حکومتی شان این روزها خجالت و تعارف را کنار گذاشته اند، و دیگر به صراحت اعلام می کنند هیچگونه نیازی به "مردم" در حیات و ممات شان ندارند، یعنی همه چیز را به تاراج برده اند و از باده " سرزمین ایران" در جیب های گل و گشاد عباهایشان در حال بدمستی اند...
0 نظر:
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟