دی ۰۵، ۱۳۸۸

آتش از زیر خاکستر درآمد

صبح روز سه‌شنبه هنگام اعدام دو نفر در ملاء عام در سیرجان، درگیری شدیدی بین مردم و ماموران روی می‌دهد و مردم با شعار و پرتاب سنگ به سوی نیروهای امنیتی، دو مرد به‌دارآویخته‌شده را که ظاهرا یکی‌شان هنوز زنده بوده، با خودشان می‌برند. نیروی انتظامی دوباره متهمان را دستگیر می‌کند و عصر همان روز می‌خواهد آنها را مجددا دار بزند که ماجرا منجر به درگیری خونینی می‌شود که پنج نفر کشته و حدود 25 نفر بر اثر اصابت گلوله مجروح می‌شوند.

×
قوه قضائیه نهادی است که اصولا با "اقتدار" شناخته می‌شود و همگان حتی اگر آرای صادر شده از سوی آن را قبول نداشته باشند، مجبور به اطاعت‌اند. به همین دلیل است که این قوه به عنوان مرجعی برای حل اختلافات در نظر گرفته شده است و سازوکارها هم همگی به شکلی تعریف شده است که جامعه "مجبور" به اطاعت باشد و در واقع کسی "جرات" سرپیچی نداشته باشد.

در فیلم چند ثانیه‌ای که از این درگیری‌ منتشر شده است، مردم جایگاه اعدام را به آتش کشیده‌اند. اتفاقی که پیام بسیار روشن و تکان‌دهنده‌ای به دستگاه قضا دارد. یکی اینکه تا چه حد احکام و مجازات‌ها، ربط منطقی و معناداری به ماهیت جرم ندارد که چنین مردم را خشمگین و پر از نفرت کرده است. البته شاید نشود این اتفاق را به همه کشور و همه احکام صادر شده دیگر تعمیم داد اما نمی‌توان انکار هم کرد اگر این حکم نادر و استثناء بود، احتمال بعیدی بود که مردم (مگر چقدر از افراد حاضر در صحنه اعدام در ملاء عام را اعضای خانواده مقتولان می‌توانند تشکیل دهند؟!) دست به چنین اقدامی بزنند؛ مردمی که می‌دانند ماموران حاضر در صحنه اعدام، همگی مسلح‌اند و کسی اگر دست از پا خطا کند، مجازند به او شلیک کنند. تازه اعدام در ملاءعام حتما تدابیر امنیتی شدیدتری هم می‌طلبد که قطعا اعمال شده است.

چندی پیش رئیس قوه قضائیه از ورود 8 تا 9 میلیون پرونده در سال به سیستم قضایی كشور خبر داد و گفت: اگر به این میزان پرونده‌های ستاد تعزیرات و تخلفات اداری را نیز اضافه كنیم ورودی پرونده به مراجع قضایی در سال به 15 تا 20 میلیون پرونده خواهد رسید. اگر توجه کنیم که هر پرونده دو سر دارد، بنابراین سالانه بین 30 تا 40 میلیون ایرانی سر و کارشان با دستگاه قضاست. اگر خانواده متوسط ایرانی را 5نفره فرض کنیم، سالانه هر خانواده تقریبا سه مرتبه چشم‌اش به عدالتی است که از دستگاه قضای کشور انتظار دارد. اگر این دستگاه این‌قدر بی‌اعتبار شود و نگاه مردم به آن تا این حد پر از خشم و نفرت باشد و افراد مطمئن بشوند هیچ جا نمی‌توانند به حق و حقوق خود برسند، آن‌وقت هر کسی تصمیم می‌گیرد در غیبت نهاد قضایی قابل اعتماد، احتمالا خودش شخصا دست به اعمال عدالت بزند و حق خودش را از دیگران بگیرد. قابل تصور است در چنین شرایطی چه برسر جامعه ایرانی خواهد آمد...

به قول آیت‌الله محقق داماد وقتی قوه قضائیه نهادی می‌شود که از یک سو "ائمه جمعه موقّته" آن را "توصیه به بی‌رحمی" می‌کنند و به "گرفتن اعتراف" مفتخر می‌شود و از سوی دیگر توسط رئیس جمهور (اشاره به پرونده رکسانا صابری) به "رعایت رافت اسلامی و کرامت انسانی" دعوت می‌شود، چه انتظار دیگری از آن می‌توان داشت؟

این قوه مسئول برقراری حق و عدالت، آنقدر شعله‌هایی به دست خودش در دل مردم، تک‌تک و جداجدا کاشته است که امروز آن شعله‌ها، دست‌به‌دست هم می‌دهند و جایگاه اعدام‌اش را به آتش می ‌کشند.




منتشر شده در نیم نما

0 نظر:

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟