بهمن ۱۸، ۱۳۸۸

شما آدم‌خواران بالاخره فلج می‌شوید

دمدمه‌های صبح انگار کسی محکم به در یا دیوار می‌کوبد که از خواب بیدار می‌شوم و صدای ضربان قلبم را می‌شنوم. از جا بلند می‌شوم ولی نمی‌خواهم طبق معمول سر کامپیوتر بروم. یک ساعتی کتاب می‌خوانم و دوباره خوابم می‌برد... دوباره از صدای ضربان قلبم بیدار می‌شوم. کامپیوتر را روشن می‌کنم و می بینم که چند تا از دوستانم را همان نصفه‌شب دستگیر کرده‌اند.

آدم‌هایی که در برهه‌هایی از زندگی‌ام یا قبل از آنها جایی بوده‌ام یا بعد از آنها یا در کنار آنها. تلخ می‌شوم و یکی گلویم را با سمباده خراش می‌دهد... همین چند وقت پیش بود که به اکبر منتجبی گفته بودم چقدر خوب که تو سالمی و آزادی؛ که وقتی محمد قوچانی و  دیگران را گرفته بودند هر روز توی خبرها داشتم می‌گشتم بگویند که او هم یکی از دستگیرشده‌هاست؛ یا مهسا جزینی از دوستان دوران دانشکده؛ دخترک اصفهانی گرم خوش‌خنده‌ی خوش‌رو؛ یا احمد جلالی فراهانی که قبل از من دبیر اجتماعی تهران امروز بود. 

مهسا را خیلی وقت بود که ندیده بودم. اکبر منتجبی را سال‌ها و احمد جلالی فراهانی را هیچ‌وقت؛ اما نمی‌دانم چرا انگار که گوشه‌ای از قلبم سوراخ شد. اشک امان نمی‌داد. رفتم دوش حمام را باز کردم که صدای گریه خودم را نشنوم. آب سرد با فشار روی سرم می‌ریخت و من مثل یک آدم بی‌پناه زانوهایم را بغل کرده بودم و کف حمام نشسته بودم اما باز هم صدای گریه‌هایم را می‌شنیدم...
*
چند وقت پیش کتابی خواندم زن ترجمه‌شده از یک مردم‌شناس فمنیست کوبایی-امریکایی که ماجرای واقعی زندگی یک زن روستایی مکزیکی بود. مهم‌ترین بخشی که برای من خیلی ملموس بود آن‌جایی بود که این زن تعریف می‌کرد چطور بعد از همه‌ی بلاهایی که شوهر ستمکارش بر سر او و بچه‌هایش می‌آورد، کور می‌شود. نویسنده تعریف می‌کند که همه‌ی اهالی آن روستا معتقدند خشم و نفرت آن زن آن‌قدر قدرتمند بوده است که باعث کوری چشم‌های مرد شده است.

و من به چشم دیده‌ام که خشم چه قدرت ویران‌کننده‌ای می‌تواند داشته باشد... و من با همه وجود دیده‌ام چطور حجم انباشته‌شده‌ای از نفرت این قدرت را دارد که زندگی کس دیگری را به تمام معنا ویران کند. و من با همه سلول‌های وجودم شاهد بودم که قدرت نفرت از هر طوفانی می‌تواند سهمگین‌تر باشد و هیچ‌کس اندازه من نمی‌داند موج نفرت چه ها که نمی‌تواند بکند.

اگر این جنبش هیچ دستاوردی هم نداشته باشد و اگر همه‌ی معترضان هم اعدام بشوند، بالاخره این حجم عظیم نفرت، این آدم‌خواران را فلج خواهد کرد. من اگر به قدرت چند چیز در این عالم ایمان داشته باشم، یکی از آنها قدرت ویران‌کنندگی نفرت است.



2 نظر:

ناشناس گفت...

دقیقا همین طوره

مهسا گفت...

داشتم دنبال يك مطلب ميگشتم مريم جان. چشمم افتاد به اين پستي كه گذاشته بودي....چه قدر خوبه كه آدم دوستاني مثل تو داشته باشه هرچند دور و كم

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟