بالاخره جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین هم به عنوان دو حزب اصلاح طلب رسما حمایت خودشان را از میرحسین موسوی اعلام کردند. محمدرضا جلائی پور، از اعضای شورای مرکزی مشارکت، در مصاحبه با روزآنلاین، گفته است: "معيار جبهه مشارکت، پيروزي کانديدا در انتخابات بود که درآن زمان خاتمي بود. الان هم از آقاي موسوي، حمايت مي کنيم چون درميان کانديداهاي حاضر بيش از همه احتمال پيروزي دارد." اگرچه جلائی پور اشاره می کند که موسوی در همه شاخص ها اصلاح طلب است؛ ولی غیر از خاطراتی از دوران نخست وزیری میرحسین که او هم فرماندار مهاباد بوده است، نمی تواند دلایلی بیاورد که موسوی در سیاست خارجی و اقتصاد و فرهنگ هم اصلاح طلب محسوب می شود.
از طرف دیگر کریم ارغنده پور، از اعضای مرکزی حزب هم در یادداشتی گفته است که فکر می کند که این تصمیم حزب تصمیمی عقلانی بوده است و اعضا توانسته اند در این مورد احساسات شان را کنترل کنند و آن را نشانه ای بر پختگی اصلاح طلبان ارزیابی کرده است. من فکر می کنم این تصمیم مشارکت در حمایت از موسوی هر چیزی داشته باشد؛ از عنصر "عقلانیت" چندان بهره ای نبرده است. تاکید ارغنده پور بر این نکته را می شود بیشتر موضع یک عضو شورای مرکزی از حزب متبوع خودش تلقی کرد. به نظرم جلائی پور در کمال صداقت روشن کرده است که انگیزه مشارکت از حمایت رسمی از موسوی احتمال رای آوردن او در مقایسه با بقیه کاندیداهاست و این دقیقا به معنای سهم خواهی در قدرت بعد از پیروزی موسوی در انتخابات است. البته این مسئله هیچ قبح ذاتی ای ندارد و به شکلی طبیعی اساسا هر حزب سیاسی باید به دنبال قدرت باشد. اما دست کم چند تا "پرسش" دارد.
میر حسین موسوی کسی است که با نحوه اعلام کاندیداتوری اش و اخبار حواشی آن نشان داد که اساسا منطق حاکم بر تصمیم گیری های او منطق "عقلانیت"، بویژه عقلانیت جمعی نیست. او با مجموعه عملکردش در چهار سال اخیر دست کم تا امروز "نشان" داده است که ارزش چندانی برای شاخص های اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی قائل نیست. میر حسین آمده است تا روی موجی که راه افتاده برای اجتناب از روی کار آمدن دوباره احمدی نژاد سوار شود و بی هیچ هزینه ای پیروز میدان باشد. حالا اینکه حمایت رسمی یک حزب از کاندیدایی که منطق حاکم بر رفتار خودش "عقلانیت" نیست، چقدر "عقلانی" است، پرسشی است که خوب است آقای ارغنده پور به آن جواب بدهند.
اگر حزب مشارکت، واقعا "حزب" به همان معنای واقعی اش است، به نظر می رسد در میان گزینه های موجود، حمایت از کسی مثل کروبی اساسا حمایت "عاقلانه تری" باشد. کروبی اگر چه ممکن است شخص خودش قدرت و جذبه فردی برای قبای ریاست جمهوری را نداشته باشد و از نظر "احساسی" چنگی به دل نمی زند، ولی با فرض اینکه اداره قوه مجریه کاری جمعی و تیمی است، دست کم تا به امروز در جذب افراد قدرتمند در ستاد انتخاباتی خودش موفق عمل کرده ست. خودش حزب تاسیس کرده است و دست کم از چهار سال پیش "رفتار مدنی" در خصوص فعالیت های سیاسی در پیش گرفته است و در میان نامزدهای موجود به اصول دموکراسی خواهی "در عمل" تعهد بیشتری نشان داده است. اعضای جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین نمی توانند انکار کنند که اتفاقا عدم حمایت آنها از کروبی و حمایت آنها از موسوی، نه یک تصمیم عقلانی که اتفاقا تصمیمی کاملا احساسی بوده است. سران هر دو گروه سیاسی معمولا اختلافاتی با کروبی و اطرافیانش دارند که بعضا هم اختلافات شخصی است و در این برهه مهم مانع شده است که آنها تصمیمی به معنای واقعی "عقلانی" بگیرند. این اختلافات و دهن به دهن شدن ها بویژه سر ماجرای هفته نامه شهروند و حمایت آن تیم از کروبی به جای خاتمی، کاملا بالا گرفت و نمود بیرونی پیدا کرد. از سوی دیگر، آیا مشارکت و سازمان مجاهدین فکر نمی کنند احتمال رو دست خوردن از کسی مثل موسوی، خیلی زیاد است؟ کسی که سال هاست بیرون گود نشسته و علاقه ای هم به فعالیت های تیمی و مذاکره و مشورت از خودش نشان نداده است و حتی ابا دارد که خودش را "اصلاح طلب" اعلام کند و شان خودش را اساسا ورای هرگونه جبهه بندی می داند.
کوتاه اینکه باید به جلائی پور و دوستان دیگرشان در مشارکت و سازمان مجاهدین گفت اگر شما صرفا به دنبال این هستید که کی رای بیشتری دارد و شاخص های اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی فرد مورد نظر اهمیت چندانی برایتان ندارد، اصلا چرا نمی روید با اصول گراها ائتلاف کنید؟!
منتشر شده در روزنامه
1 نظر:
باز هم انتخاب بین بد و بدتر؟
باز هم مائیم و خوان دیگران؟
هرکه آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زان چه حاصل جز دروغ و جز دروغ
زین چه حاصل جز فریب و فریب؟
به راستی که اخوان ثالث سالها پیش حرف دل ما را زده است.
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟