فروردین ۳۱، ۱۳۸۸

نوای ساز


ویولون شروع می کند و تو احساس می کنی دارد آرشه اش را رو تارهای قلب ات می کشه... می رود... می آید... می رود... راست می شود و چپ می شود... و می آید... می رود روی دریچه قلب ات... می کشد و می کشد... بعد می رود روی تارهای به هم پیوسته ماهیچه قلب... هر کدام شان یک صدا می دهند... خوب که گوش های دلت را تیز کنی، می شنوی وقتی آرشه را روی هر کدام می کشد، چه جوری نوایی از هر تار بلند می شود... هنوز گیج صدای این تارها هستی که کم کم آرشه را می آورد بالا و به صورت ات می رسد... می کشد روی لب هات و گونه هات و پوست صورت ات... لب ها تکان می خورند و بعد چانه ها و بعد ابروها و بعد میان ابروها که یک باره آرشه می رود روی چشمها... می کشد و می کشد... می سوزد و می سوزد و اشک ها جاری می شود...
باز هم دست بر نمی دارد... دوباره می کشد و می رود پایین... به بیخ گلو می رسد. می کشد و می کشد آرشه را... بیخ گلو تاب زور آرشه را ندارد... می سوزد و می سوزد و می خواهد سینه را پاره کند تا هوایی به گلو برسد و از درد سوزش کم بشود... آرشه هنوز کارش تمام نشده است... وقتی نفس ات را در سینه بند آورده است دوباره می رود طرف قلب ات و می کشد و می کشد و می کشد و می کشد... می سوزاند و می سوزاند و می سوزاند...
از خود به در می آیی و می بینی یکی روبه رویت نشسته و خیره به جسمی شده است که تنها دو چشم از آن زنده است؛ دو چشمی که رودی از آنها به سوی تن جاری است...

3 نظر:

سميرا قياسي گفت...

دوست من سلام
وقت بخير
خدمت رسيدم كه يادآوري كنم شنبه در راهه و روزنامه منتظر تولدي دوباره به مدد انديشه هاي سبز و قلمهاي پرتوان شماست...يادتون نره

roya گفت...

سلام دوست جان جان
ديوانه كننده بوددددددددددددددددددددددد اين متنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

رویا گفت...

هر کس ایمیل خود را دائمن چک کند گویا یک گرسنه ی ایمیل فرست ِ چشم به راه را سیر کرده :D

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟