اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۸

می نویسم تا راه نفس باز شود


گاهی بعضی از خبرها را نمی شود در قالب سبک خبری ریخت و تند و تند نوشت و رفت سراغ بعدی. گاهی بعضی از خبرها روی دوش تیتر و لید سنگینی می کنند. گاهی باید کلمه های متن خبر را تکه تکه کنی و از متن بریزی شان بیرون تا بروی توی "متن" خبر. گاهی سبک هرم وارونه برای اینکه بعضی رویدادها را تبدیل به خبر کند واژگون می شود. خبر انفجار معدنی در زرند کرمان و کشته شدن 12 نفر و به قولی 18 نفر و به قول دیگری 21 نفر در هفته گذشته، از آن دست خبرها بود.

انفجار یکشنبه گذشته، سومین انفجار این معدن بوده است. در اولین انفجار در شهریور 84، یازده کارگر جان خود را از دست می دهند. آن انفجار سبب می شود اين معدن به صورت موقت تعطيل شود ولی با پیگیری صاحب معدن دوباره بازگشایی می شود. آبان ماه سال گذشته دوباره دو کارگر این معدن به دلیل گاز گرفتگی فوت می کنند. بعد از این ماجرا رییس سازمان کار و امور اجتماعی کرمان می گوید این معدن به دلیل قرار گرفتن در عمق زیاد و نبود دستگاه های هشداردهنده گاز، یکی از خطرناک ترین معادن کشور است و باید مسئولان در اسرع وقت نواقص آن را رفع کنند.

بنا بر برخی گزارشها، در حادثه سال 84، كارفرما برای كاهش هزینه ها در "ساعات اضافه كاری" دستگاههای تهویه و تخلیه گاز معدن را به حالت نیمه فعال نگه می دارد و ظاهرا همین مساله علت وقوع انفجار و مرگ ١١ كارگر می شود. دبير اجرايي خانه کارگر کرمان در مصاحبه با ایلنا درباره انفجار هفته گذشته، از کارگران شاغل در معدن نقل می کند: روز قبل از حادثه، مسوولان ايمني ميزان گاز موجود درمعدن را بيشتر از حد استاندار اعلام کرده بودند اما به اين هشدار توجهي نشد و این ماجرا اتفاق افتاد.

خبری که در آن 12 نفر یا 18 نفر یا حتی فوق اش 21 نفر مرده باشند، ارزش خبری بالایی ندارد؛ حتی در سایت های خبری داغ نمی شود و در حد یک خط با فونت نازک و ریز می رود گوشه سایت. ولی کی می داند درآن انفجار به سر کارگران این معدن چه آمده است؟ اسماعیل محمد ولی، خبرنگار حوزه کارگری درباره انفجار سال 84 این معدن می گوید: "...اولین جایی که رفتم پزشک قانونی کرمان بود که ۹ جنازه‌ی متلاشی‌شده را کنار هم خوابانده بودند. چیزی که برایم عجیب بود این بود که هر ۹ جنازه سینه‌هایشان شکافته شده بود. وقتی دلیلش را پرسیدم، گفتند این کارگرها وقتی ساعت‌های زیادی در اعماق زمین کار می‌کنند، با هر دم و بازدم مقداری گاز متان وارد ریه‌شان می‌شود و وقتی انفجاری اتفاق می‌افتد، اینها از درون منفجر می‌شوند..."

می شود از "بی" مبالاتی ها گفت، می شود از "بی" توجهی ها گفت. می شود از "بی" مسئولیتی ها و هزار "بی" دیگر گفت اما حرفی ندارم برای گفتن. من فقط نوشتم تا کمی از بار عذاب وجدان خودم کم کنم که روزی قلمی در دست داشته ام و جایی برای نوشتن، اما هیچ ننوشتم... از لحظه انفجار سینه کارگرانی در سیاهی معدن... از ضجه بچه هایی که پیکر پرپر شده پدرشان را بدرقه گورستان می کنند... از آنهایی که لحظه های روز روشن شان با شب تاریک شان در اعماق سیاهی معدن رغال سنگ فرقی با هم نداشت... از کسانی که فقط مرگ زجرآورشان جایی را در سایت های خبری برای آنها باز کرد که اگر همین چند خط را هم به پاس احترام به قطره قطره عرق جبین آنها که حتی در سیاهی معدن هم کسی آنها را به چشم ندید ننویسم که...
خدا فقط به 500 کارگر دیگر این معدن رحم کند...


منتشر شده در روزنامه


0 نظر:

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟