خرداد ۲۸، ۱۳۸۸

اگر گریزم کجا گریزم / اگر بمانم کجا بمانم


امروز، گیج و منگ و مستاصل، احساس یک مرغ سرکنده را دارم... اگر گریزم کجا گریزم؟ اگر بمانم کجا بمانم؟

دو روز قبل از آن جمعه، خواستم که برگردم... برای همیشه برگردم و در سرزمین مادری ام نفس بکشم و بمیرم... من آن سرزمین را با خشمی عمیق و بغضی سنگین ترک کرده بودم ... اما عین عاشقی که قرار است بعد از مدت ها معشوق بداخلاق اش رو با اشاره ای مهربانانه و لطف آمیز ببیند، دلم سخت به طپشی عاشقانه افتاد و قلبم توی سینه ام دیگر جا نمی شد...

در این 7روز نتوانستم از احساسات عمیق و سرگشته ام چیزی بگویم... نتوانستم راهی باز کنم تا این همه اشک فرو خورده و نریخته را از زندان چشمهایم آزاد کنم... یکی آن سر دنیا روی ریشه های من نفت ریخت و در کمال خونسردی، رذالت و وقاحت، با کبریتی آن را به آتش کشید؛ بی آنکه من بفهمم ریشه هایم را آنجا جا گذاشته بودم... من فکر کرده بودم همه چیزم را با خودم کول کرده ام آورده ام این سر دنیا... همه چیزم را... نمی دانستم اینقدر سرگشته و بی پناه می شوم، اگر کسی سرزمین مادری ام را به لجن بکشد... فکر کردم وطنم را گذاشتم توی یک گنجه ته ته دلم و با خودم آوردمش این سر دنیا که هر وقت دلتنگش شدم، در گنجه را باز کنم، اشکی رویش بریزم، گرد و خاکش را پاک کنم و دوباره درش را بگذارم... ولی من حتی همین "دل" را هم جای دیگری جا گذاشته بودم و نمی دانستم...
حالا یکی دلم را به آتش کشیده است... دلی که آن ور اقیانوس ها جا گذاشته امش...


7 نظر:

سعید صحرایی گفت...

کهن دیارا :)
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند...

مورچه گفت...

وطن پرنده پر در خون.

این انتخابات ما را متحد و برای آزاد سازی وطن مصمم کرد.

Maryam گفت...

من درد مشترکم مرا فریاد کن


ممنون برای این فریاد

اميد توشه گفت...

نه مريم جان
ريشه‌ها هميشه در خاك استوار باقي مي‌مانند. اين اشك‌هاي ماست كه آن را آبياري مي‌كند.
ياس جايز نيست. در هر صورت ايم مردم سرزمين اهورايي هستند كه در طول قرن‌ها بزنگاه‌هاي حساس تاريخي را مال خود كردند.
بنگر به مشروطيت، ملي شدن صنعت نفت، انقلاب 57، روزهاي جنگ و همين 2 انتخابات خردادي.
غم غربت اسيرت نكند/ كه بيابي خاك آشنا را

رويا گفت...

همه در بهت و حيرتند و برخي مثل من به ناباوري رو آورده اند و سعي در تظاهر به نديدن و نشنيدن امروز ...
بد راهي نيست براي كمي آرامش

نرگس رضايي گفت...

با هر كلمه پستت گريه كردم اين روزها جز گريه كاري نمي شود كرد

ناشناس گفت...

مریم من.عزیزترین موجود عالم.ای که همپایه ی مادر میپرستمت.ای کاش چشمه ی اشکم خشک میشد.ای کاش پیش از پدر من میمردم تا این همه رنج و نفرت را با تمام ذرات وجودم لمس نکنم.من اینجا و دور از تو و در وطنی که تو ریشه هایت را در آن تنیده ای سرشار از بغض و نفرتی فروخورده ام.هموطنانم.عزیزانم.کسانی که با آنها در این خاک شریکم به سبعانه ترین شکل ممکن به خون کشیده میشوند.و من همان دردی رادر وجودم حس میکنم که 18 روز پیش در روز رفتن پدر...

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟