آبان ۰۸، ۱۳۸۸

از افاضات شیخ ما

محمود احمدی‌نژاد: ما در ایران اعتقاد داریم مردان اگر هم بمیرند نباید اجازه دهند که زنان‌شان وارد کارهای سخت شوند.
شوهر سرکار خانم وحید دستجردی! احمدی فرمودند سرتان را بگذارید بمیرید!
بقیه مردانی که باید بمیرند را کم‌کم معرفی می‌کنم...

ذوعلم کاربرد جدید عقل را کشف کرد

آقای حجت‌الاسلامی که نامش "ذوعلم" است و عنوان‌اش معاون وزیر آموزش و پرورش، درباره‌ی دلایل ضرورت حمایت ولایت فقیه از قوه مجریه گفت: به عنوان نخستین و مهمترین دلیل باید از عقل نام برد. چراكه عقل حتی بدون كمك از آیات و روایات اقتضا می‌كند در جامعه‌ای كه خود افراد جامعه پایه‌گذار و سازنده نظام و اركان نظام هستند، جهت مصون ماندن این اركان از هرگونه خلل و آسیب، به حمایت از آن همت كنند.
ایشان در ادامه فتوا داد: ممنوعیت مقابله با حكومت، حتی حكومت جائر در آموزه‌های علمای اهل تسنن نیز به همین معناست!

منبع

آبان ۰۷، ۱۳۸۸

بدون شرح

من یک عموی بزرگ دارم که خیلی منو دوست دارد و به من احترام می‌گذارد؛ به من می‌گوید: آقا مریم!

آبان ۰۳، ۱۳۸۸

حق اعتماد

دولت فنلاند دسترسی آزاد و رایگان به اینترنت را وارد "قوانین" خود کرد. به این ترتیب دولت فنلاند موظف خواهد بود تا بر اساس قانون، حق دسترسی همه‌ی شهروندان خود به اینترنت را مانند دیگر نیازهای اولیه بشری از قبیل کار، حقوق بی‌کاری، غذا، مسکن، امنیت و خدمات درمانی را تضمین کند. در دنیای امروز دسترسی به اینترنت پرسرعت به معنای تضمین حق دسترسی آزادانه به اطلاعات است.

البته منطقه اسکاندیناوی مهد قوانین مربوط به آزادی اطلاعات و مطبوعات هستند؛ چراکه نخستین تجربه مشخص قانونگزاری درباره‌ی آزادی اطلاعات متعلق به سوئد در سال 1776 میلادی است. به فاصله 112 سال بعد، کلمبیا دومین کشور و فنلاند سومین کشور دنیاست که در 1919 قانون آزادی اطلاعات را به رسمیت می‌شناسد.

نکته‌ای که در تعریف این حق وجود دارد، در واقع توانايي شهروندان در دسترسي به اطلاعاتي است كه "در اختيار حكومت است". هنوز نام ایران ميان كشورهاي تصويب كننده قانون آزادي اطلاعات قرار نگرفته است و سال‌هاست طرح مربوط به این مساله در بایگانی مجلس مانده و دیگر احتمالا خوراک موریانه‌ها شده است. کشوری که به گواه رئیس انجمن آزادی مطبوعات‌اش، در 9 ساله گذشته 370 نشریه در آن توقیف شده است و 400 نفر از خبرنگاران و روزنامه‌نگارانش مهاجرت کرده‌اند، بعد از چین یک میلیاردی، بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران است و رتبه‌اش در جدیدترین رده‌بندی آزادی مطبوعات در میان 174 کشور سومین از پایین جدول است؛ جایی برای مقایسه یا پرسیدن "چرا آنها و ما نه؟" ندارد.
×
میرحسین موسوی قبل از انتخابات در یکی از شعارهای خود گفت دسترسی رایگان همه ایرانیان را به اینترنت تضمین خواهد کرد. این بحث مهمی بود؛ یکی از دلایلی که به‌ویژه بعد از انتخابات، چنین اختلافی در جامعه ایران میان دو گروه از مردم انداخته است، به نظر می‌رسد شکاف اطلاعاتی است؛ تفاوت بین کسی که رای به احمدی‌نژاد داده است با کسی که نداده است، تنها در تفاوت نوع اطلاعاتی است که این دو گروه برای آنالیز کردن رویدادهای بیرونی به مغزشان می‌فرستند. البته منظور این نیست که آن‌وری‌ها بی‌اطلاع و این‌وری‌ها بااطلاع هستند؛ فقط در این است که نوع، حجم و تنوع اطلاعاتی که به‌طور طبیعی مبنای هرگونه تصمیم‌گیری در ذهن افراد است، به مدد ابزارهای متفاوتی که این دو گروه برای جمع‌آوری اطلاعات خودشان از آنها استفاده می‌کنند، با هم فرق دارد.

بحث درباره اینکه گردش آزادانه اطلاعات چه اعتمادی در جامعه میان افراد و چه اثری در میزان اعتماد آنها به همدیگر و به نهادهای اجتماعی و سیاسی می‌تواند داشته باشد، موضوع مفصلی است؛ ولی در عرف جوامع بشری امر پذیرفته‌ای شده است که اگر خلافی از تو سر نزده‌، چه نیازی به پنهان کردن داری؟ دولتی که حق دسترسی شهروندانش به اینترنت پرسرعت را به شکل "قانون" درمی‌آورد و خودش را موظف می‌کند این امکان را برای شهروندانش مهیا کند، غیر از اینکه خودش را در مقابل شهروندانش مسئول و خدمتگزار می‌داند، جامعه را هم تشویق به راستگویی و اعتماد می‌کند.

شاید دسترسی آزادانه به اطلاعات را بنیادی‌تر از بسیاری از حقوق بدیهی بتوان به حساب آورد؛ اطلاعات اساس تصمیم‌گیری‌های فردی هستند.

منتشر شده در نیم نما

آبان ۰۲، ۱۳۸۸

چه اهمیتی دارد واقعا؟

فرمانده ناجا درباره اخبار ضد و نقیض آزادي متهمان پرونده بازداشتگاه كهريزك گفت: چه اهميتي دارد؟
این آقای "فرمانده" ادامه داد: البته من خودم فكر مي‌كنم تعدادي از متهمان پرونده كهريزك اتهامات‌شان در حدي نيست كه قرار بازداشت صادر شود.

منبع

آبان ۰۱، ۱۳۸۸

رمزگشایی

فاطمه رجبی: مقام و منزلت زن این نیست که حتما در مسند ریاست باشد؛ منظور از حضور زنان حضور معرفتی است.

مهر ۲۹، ۱۳۸۸

هل‌هله‌کنان و پای‌کوبان...

وی با بیان اینکه کشتن زنان برای برگرداندن آبرو حیثیت با افتخار تمام انجام می‌شود گفت: پس از کشتن زن، فرد قاتل توسط خانواده تشویق می‌شود؛
گاهی با کل زدن
و پایکوبی
و شلیک کردن
او را تا محل محاکمه‌ی قضایی و یا زندان همراهی می‌کنند...
این در حالی است که از برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری برای مقتوله خبری نیست
و دفن او هم با اکراه انجام می‌شود.
بنابراین قاتل شاکی ندارد
و اولیای دم که خود از زمره قاتلان هستند، رضایت خود را از عدم قصاص قاتل اعلام می‌کنند...

منبع

مهر ۲۸، ۱۳۸۸

شاد از دروغگویی قاضی

مینا جعفری وکیل اکرم مهدوی، زنی که به دلیل قتل شوهرش در آستانه اعدام قرار گرفته است در گفت‌وگو با رادیو زمانه به نکته‌ی قابل توجهی درباره‌ی پرونده موکل‌اش اشاره کرده است. وقتی خبرنگار از او می‌پرسد ظاهرا قرار بوده است موکل‌اش هفته‌ی گذشته اعدام بشود اما حکم به او به عنوان وکیل متهم ابلاغ نشده است، می گوید با تماس یکی از اعضای خانواده شاکی از زمان اعدام اکرم مطلع شده است: "من روز چهارشنبه با قاضی اجرای احکام که تماس گرفتم، ایشان تکذیب کردند و گفتند که اعدام اکرم صحت ندارد. من هم گفتم که من وکیل اکرم هستم؛ خبرنگار نیستم که شما تکذیب می‌کنید. اما باز تکذیب کرد و من روز بعد یعنی پنجشنبه به شعبه اجرای احکام مراجعه کردم و این بار قاضی اجرای احکام تأیید کرد که قرار است موکلم روز یکشنبه اعدام شود. جالب این است که قاضی به شدت عصبانی بود از این‌که من چرا و چگونه از موضوع خبردار شده‌ام. در حالی که این حق قانونی من به عنوان یک وکیل است و این موضوع باید حتماً به من ابلاغ می‌شد و اگر خانواده شاکی به من خبر نمی‌دادند، من بعد از اعدام اکرم متوجه موضوع می‌شدم."

جالب است که اجرای حکم اعدام برای کسی که مرتکب به قتل عمد شده است، امری بدیهی در دادگاه‌های ایران تلقی می‌شود؛ حالا دروغگویی قاضی آن هم به وکیل متهم و تمایل‌اش به اعدام بی‌سروصدای یک زن قاتل (به زعم خودشان) و حتی عصبانیت‌اش از مطلع شدن وکیل پرونده چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

به نظر می‌رسد این عصبانیت هم جای تاسف عمیق دارد و هم جای خوشحالی عمیق؛ تاسف عمیق از آن جهت که معلوم نیست روزانه چقدر زندانی بدون اطلاع وکلایشان و طبیعتا بدون اطلاع دیگران و از ترس رسانه‌ای شدن و جنجال به پا شدن، اعدام می‌شوند و اینکه چقدر از این افراد هیچگاه صدایشان به هیچ کسی نمی‌رسد و تنها ممکن است یکی از آنها مثل محبت محمودی، پس از تحمل 9 سال حبس در زندان ارومیه، برای کشتن مردی که به ادعای خودش قصد تجاوز به او را داشته است، وقتی حکم‌اش صادر می‌شود، نامه‌ای بنویسد و از فعالان حقوق بشر بپرسد که کجا هستند و از عدالت بپرسد که قرار است برای چه کسی جاری بشود؟

خوشحالی عمیق هم از آن جهت که رسانه‌ای شدن پرونده‌های اعدام و قصاص ظاهرا تا به امروز هزینه‌های سنگینی را به دستگاه قضایی کشور تحمیل کرده است که آنها را واداشته است حتی به وکیل متهم هم دروغ بگویند تا شاید به شکلی مقطعی و حتی موردی، فشار افکار عمومی را از اخبار مربوط به اعدام و قصاص‌های مکرر در ایران کمی کم کنند؛ دروغگویی و عصبانیت این آقای قاضی کم هم شادی‌آور نیست...

منتشر شده در نیم نما

مهر ۲۵، ۱۳۸۸

بدن زن؛ نشانه‌ترین نشانه‌ها

شیخ محمدسعید طنطاوی، رئیس دانشگاه اسلامی الازهر مصر‌، با روبنده زدن زنان مخالف است و حکم ممنوعیت نقاب را در تمام بخش‌های دانشگاه صادر کرده است. او به یکی از دانشجویان دختر این دانشگاه گفت که بستن نقاب، رسمی بوده که قبل از اسلام رواج داشته و ربطی به اسلام ندارد. همچنین چندی پیش فاضله آمارا، عضو الجزایری‌تبار مسلمان دولت فرانسه گفته بود ممنوع شدن برقع می‌تواند از گسترش آن‌چه او "سرطان اسلام افراطی" توصیف کرده، جلوگیری کند.

دو نگاه درباره ممنوعیت استفاده از روبنده وجود دارد؛ نگاهی که این ممنوعیت را تجاوز به حقوق شخصی و انتخاب‌های فردی زنان مسلمان برای انتخاب نوع پوشش می‌داند و نگاهی که در آن زنان روبنده‌دار را بردگانی تلقی می‌کند که به دلیل مردسالاری تاریخی جوامع، استفاده از روبنده به آنها تحمیل شده است و چنان توجیهات مذهبی و اسلامی برای آن درست شده است که دیگر به سختی بتوان به زنان روبنده‌دار قبولاند که این سنت ربطی به اسلام ندارد.

شاید فرانسه به عنوان یکی از جدی‌ترین مخالفان حجاب زنان مسلمان در اروپا، نگران افزایش بی‌سابقه‌ی جمعیت مسلمانان خود است؛ چراکه این کشور با پنج میلیون مسلمان، بشترین تعداد مسلمانان اروپا را به خود اختصاص داده است. اما مصریان با بیان اینکه این رسم به هیچ عنوان ریشه‌ای در اسلام ندارد، وارد بحث شده‌اند. هر چند به لحاظ تاریخی نشانه‌هایی وجود دارد که برخی زنان طبقه‌های خاص جوامع، حتی قبل از میلاد مسیح، از روبنده استفاده می‌کرده‌اند اما اینکه در جهان امروز استفاده از روبنده با عنوان اسلام افراطی تداعی می‌شود، موضوعی است که برخی عالمان مسلمان را نگران کرده است.

رئیس دانشگاه الازهر مصر که خود از مفتیان اعظم این کشور محسوب می‌شود، در حالی اظهار می‌کند که روبنده هیچ ربطی به اسلام ندارد که بسیاری از علمای سنی مذهب استفاده از روبنده برای زنان مسلمان را واجب دانسته‌اند. (1) به همین دلیل به نظر می‌رسد آنچه فاطمه آمارا از سرطان افراطی اسلام یاد می‌کند، مفتیان مصر و عربستان را به فکر انداخته است که فکری به حال این چهره‌ی بسیار مخدوش شده‌ی اسلام در میان جهانیان بکنند و چه اظهاراتی بهتر از پرداختن به موضوع پوشش زنان مسلمان؟ در واقع پوشش زنان از جمله موضوعاتی است که برای همه‌ی جهانیان فارغ از مذهب و تاریخ و فرهنگ‌شان، موضوعی جذاب است و به سرعت می‌تواند رسانه‌ای شود. اگر چنین اظهارات و اقداماتی از سوی کشورهای اسلامی در بوق رسانه‌ها صدایش به گوش مردم دنیا برسد، شاید که این مردم بتوانند تجدیدنظری در افکار خود درباره‌ی یک میلیارد مسلمان دنیا بکنند.

نکته‌ی قابل توجه در این میان این است که "زن" و به‌ویِژه آنچه به پوشش او و در حقیقت به بدن او مربوط می‌شود، این قابلیت را دارد تا نگاه‌ها را به خود جلب کند. نشانه‌ای است که می‌شود به وسیله‌ی آن نشان داد یک فرهنگ چقدر می‌تواند انعطاف‌پذیر باشد یا نباشد، یک دین چقدر می‌تواند مسامحه‌گر باشد یا نباشد، یک حکومت چقدر می‌تواند به آزادی‌های فردی شهروندانش احترام بگذارد یا نگذارد. شاید بدن زن از مهمترین "نشانه"‌های جوامع بشری در طول تاریخ بوده باشد. نشانه (سمبل) با همان تعریف دقیق ‌اش؛ چیزی که دلالت‌گر چیز دیگری است!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام، احمد بن حنبل، و امام شافعی تمام بدن زن را بدون استثناء عورت می‌دانند و متعقد به واجب بودن پوشاندن صورت زنان هستند. در حالی که ابوحنیفه، امام جعفر صادق، و مالک بن انس چهره و کف دست زنان را عورت نمی‌دانند و متعقد به مستحب یا مستحسن بودن پوشش صورت زنان هستند.

منتشر شده در نیم‌نما

مهر ۲۴، ۱۳۸۸

نرگس به دنبال پناه

نرگس کلهر دختر مهدی کلهر مشاور رسانه‌ای محمود احمدی‌نژاد که برای نمایش فیلم خود به نورنبرگ سفر کرده بود، از آلمان تقاضای پناهندگی کرد.

برای این موضوع از منظر سیاسی می‌توان تحلیل‌های متفاوتی ارائه داد. چنین خبری از آنجا بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها یافت که نرگس دختر یکی از مشاوران احمدی‌نژاد است. می‌توان سخن‌ها راند که شکاف نسلی میان پدران و فرزندان به کجا رسیده است که دختر یکی از سران که خواهر بزرگ‌اش استاد پیانوست و به گفته‌ی مادرش ماهیانه 400 هزار تومان از والدین‌اش پول توجیبی می‌گرفته است، امروز حاضر می‌شود در کمپ پناهندگان در انتظار تصمیم دولت آلمان برای اعطای پناهندگی سیاسی بماند و به ایران برنگردد. می‌توان خانواده‌ی کلهر را نماد کوچکی از جامعه‌ی بزرگ‌تر ایران دید و نرگس را نماینده‌ی نسل جوان عصیانگر تحول‌خواهی دانست که دل‌اش می‌خواهد خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیرد و اسم پدر مشهورش پشت نامش نباشد. می‌توان تقاضای پناهندگی او را فریاد هزاران جوان ایرانی دانست که در سال‌های اخیر هر یک به طریقی، بار سفر از ایران بسته‌اند.

اما نکته‌ی قابل ملاحظه در میان خبر درخواست پناهندگی نرگس، بگومگوی پدر و مادر او با یکدیگر در رسانه‌هاست و به حاشیه رانده شدن موضوع پناهندگی فرزند مشترک این زن و مرد. پدری که ترجیح می‌دهد تقاضای پناهندگی دختر 25 ساله‌اش را حاصل "اغفال" او از سوی "دشمنان مملکت" بداند و اظهار کند: "با توجه به شرایط داخلی و نمادی که دخترم در مصاحبه خود استفاده کرده، قطعا یک جریان سیاسی داخلی از این قضیه و ساخت این فیلم حمایت می کند."

مادر نرگس هم قبل از هرگونه اظهارنظری درباره‌ی دخترش ترجیح داده است جوابیه‌ای به خبرگزاری‌ها ارسال کند و به جمله‌ی مهدی کلهر درباره‌ی اینکه جدا شدن‌شان به دلایل سیاسی بوده، جواب بلندبالایی بدهد. او که گرفتن کد مدرسی از دانشگاه علمی کاربردی را (که هر کسی یک ترم هم در آنجا تدریس کند، برای دریافت حقوق‌اش باید آن را بگیرد) افتخاری می‌داند که "به آن نائل آمده است" و از خبر دریافت جایزه‌اش در جشنواره‌ی مطبوعات یاد می‌کند که "همچنان در اینترنت موجود است"، در آخر ابراز تاسف می کند که "مشاور محترم رئیس جمهور به جای قبول برخی از اشتباهات و کوتاهی خود در خانواده سعی وافر دارند با مصاحبه های متعدد اصل فوق را مستتر نمایند."
×
پدری که صندلی مشاورت ریاست جموری را آن‌چنان محکم چسبیده که شعور دختر 25 ساله‌ی کارگردان‌اش را نادیده گرفته و او را ابزار دست دشمنان نظام معرفی می‌کند تا مبادا صندلی مشاورت‌اش را از دست بدهد و مادری که نامه‌ای به خبرگزاری‌ها می‌نویسد تا صندلی 22 ساله‌ای را که در صداوسیما بر روی آن نشسته است، به دلیل اتهام مخالفت با احمدی‌نژاد از دست ندهد، چگونه می توانند پناه نرگس باشند؟ نرگس چه کسی را داشته است تا به او پناه ببرد؟ پدری که به او نصیحت می‌کند ابزار دست دشمنان نشود که راه بازگشت‌اش بسته نماند یا مادری که به فکر این است مقالات متعدد و مدارک دانشگاهی‌اش را در رسانه‌ها به رخ شوهرش بکشد؟ واقعا نرگس می‌بایست به چه کسی پناه ببرد؟ خانواده‌ای که بگومگوی رسانه‌ای‌شان با چنین ادبیاتی است، معلوم نیست توی خانه چه بر سر هم می‌آوردند... حالا چنین پدری باید در حوزه‌ی رسانه، مشاوره به رئیس جمهور بدهد و چنین مادری استادی دانشگاه کند... نرگس قبل از هر چیز از این خانواده فرار کرده است؛ خانواده‌ای که دیگر پناهی برایش نبوده است؛ او فقط به دنبال "پناه" می‌گردد؛ حتی اگر مجبور باشد مدت‌های طولانی در وضعیت تحقیرآمیز کمپ پناهندگان آلمان منتظر بماند و حتی اگر مجبور باشد به عنوان یک پناهنده‌ی سیاسی هیچ‌گاه به ایران برنگردد...

منتشر شده در نیم‌نما

نفت رسانه و آتش اولیای دم

بهنود شجاعی که در 17 سالگی مرتکب قتل شده بود، سحرگاه روز یکشنبه اعدام شد. بامداد روز یک‌شنبه بیش‌ از دویست نفر از فعالان حقوق‌بشر، مادران صلح، دانش‌جویان و هنرمندان با حضور در کنار وکلا و خانواده‌ی بهنود شجاعی در مقابل اوین آخرین تلاش‌ها را برای جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی انجام دادند که در این بین تمامی اعضای خانواده به‌جز مادر مقتول حاضر به رضایت شدند، اما با عدم رضایت مادر مقتول، بهنود شجاعی اعدام شد.

بهنود شجاعی متولد 1367، سی‌اُم مرداد 84 به اتهام قتل در یک نزاع دسته‌جمعی بازداشت و به کانون اصلاح و تربیت تهران منتقل شد. او که در بهمن ماه همان سال به اعدام محکوم شده بود، پیش از این 5 بار جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل و هر بار با فشارهای بین‌المللی جهت توقف حکم، از اعدام رهایی یافته بود. آخرین بار اواسط اردیبهشت ماه، بعد از بیانیه‌ی اتحادیه‌ی اروپا برای توقف حکم اعدام او، هاشمی شاهرودی دستور داده بود اجرای حکم او را فعلا معلق کنند تا فعالان حقوق بشر و وکلای او بتوانند از خانواده‌ی مقتول رضایت بگیرند.

×

بر اساس قوانین، حکم قصاص تنها با رضایت اولیای دم قابل تغییر است؛ یعنی هرچقدر هم فشارهای بین‌المللی و رسانه‌ای‌شدن پرونده‌های افراد زیر 18 سالی که مرتکب قتل شدند زیاد باشد، مهم‌ترین اثری که این فشارها می‌تواند بگذارد، این است که زمان اجرای حکم را به تاخیر بیندازد. مثلا در مورد بهنود شجاعی 5 بار این حکم به دلیل فشارهای بین‌المللی و بسیج شدن هنرمندان و فعالان حقوق بشر به تعویق افتاد و یا در مورد دلارا دارابی که او هم در زمان ارتکاب به قتل 16 ساله بود....

بحث قصاص یعنی حق خانواده‌ی مقتول برای گرفتن جان قاتل، بحث بسیار دنباله‌دار و پرحاشیه‌ای است. همچنین بحث مجازات اعدام در مجموعه‌ی قوانین کشور، مخالفان بسیاری دارد که موضوع اعدام بهنود شجاعی را می‌توان از هر یک از این زاوایا مورد توجه و تحلیل قرار داد. اما در این میان نباید نوع عملکرد فعالان حقوق بشر و وکلای متهمان زیر 18 سال را از نظر دور داشت.

همیشه درباره‌ی این پرونده‌ها آنچه ما می‌بینیم (در واقع از طریق وکلای متهمان و فعالان حقوق بشر به واسطه‌ی رسانه‌ها به ما منتقل می‌شود) منظر متهمان ماجراست. تقریبا خانواده‌های مقتولان در این روایت‌های رسانه‌ای هیچ‌گونه حضوری ندارند. نباید این نکته را فراموش کرد کسی که در از سوی شخص دیگری کشته می‌شود، بزرگ‌ترین "حق" قابل تصور برای بنی‌بشر یعنی حق حیات از او سلب شده است. بنابراین ما کمتر شاهد موضع دقیق خانواده‌های اولیای دم در این پرونده‌ها هستیم.

مساله‌ای که ظاهرا وکلای این دست از متهمان و فعالان حقوق بشر شاید کمتر به آن توجه می‌کنند، تمرکز بر روی رسانه‌ای کردن این موضوعات به جای تمرکز بر گرفتن رضایت از خانواده‌ی مقتولان است. اشتباه دقیقا در اینجاست که در پرونده‌های قصاص به‌هیچ‌وجه با هیچ ابزار دیگری غیر از رضایت اولیای دم نمی‌توان مانع اجرای حکم اعدام شد. این نکته‌ای است که مثلا در نامه‌ی اولیای دم مقتولی که دلارا متهم به قتل او بود، کاملا مشهود بود؛ اصرار خانواده‌ی مقتول به قصاص دقیقا به دلیل رسانه‌ای کردن و تکیه بر بیگناهی متهم به جای مراجعه به خانواده‌ی مقتول و جلب رضایت آنها از هر طریق ممکن. شاید نامه‌ی فرزندان آن مقتول، منظری قابل تامل درباره‌ی نقش کاملا منفی رسانه‌ها در چنین پرونده‌های حساسی ارائه می‌دهد. ظاهرا رسانه‌ها به جای اینکه مانع از مرگ انسانی دیگر شوند، با رویکردی حق به جانب،‌ آتش خشم اولیای دم را شعله‌ورتر می‌کنند و آنها را آنقدر سر لج می‌اندازند که شعله‌ درون‌شان جز با خون دیگری آرام نمی‌گیرد...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گزارش محمد مصطفایی، وکیل بهنود از روز اعدام
گفت‌وگوی مادر احسان (زنی که طناب دار را به گردن بهنود انداخت) با صدای امریکا


منتشر شده در نیم‌نما

مهر ۲۲، ۱۳۸۸

مسیر زندگی‌اش را خودش می‌خواهد تعیین کند

مهر ۲۰، ۱۳۸۸

اعدام معترضان و چماق قانون

زاهد بشیری‌راد، مدیر روابط عمومی دادگستری تهران، دقیقا در روزی (10 اکتبر)، در گفت‌وگو با ایسنا خبر از محکوم شدن سه نفر از متهمان اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری به اعدام می‌دهد که در تقویم جهانی این روز، به نام روز مبارزه با مجازات اعدام نامگذاری شده است.
بشیری‌راد از این محکومان با عنوان (م. ز) و (الف. پ) به اتهام ارتباط با انجمن پادشاهي ايران و (ن. ع) به اتهام ارتباط با منافقين نام می‌برد.

(م.ز) محمدرضا علی‌زمانی ۳۷ ساله است که هفته‌ی گذشته اولین نفری بود که خبر حکم اعدامش منتشر شد. او در جلسه دوم دادگاه‌های علنی رسیدگی به اتهامات بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات، به اتهام‌هایی چون "محاربه از طریق عضویت و فعالیت در انجمن پادشاهی ایران، توهین به مقدسات، و تبانی و اجتماع با هدف اقدام علیه امنیت داخلی کشور" متهم شد. نماینده دادستان او را به خروج غیرقانونی از کشور و دیدار با دو افسر آمریکایی در عراق متهم کرده و خواستار اعمال اشد مجازات برای او شده بود.

(ن.ع) همان ناصر عبدالحسینی است که در جلسه‌ی دوم دادگاه‌ها به اتهام"محاربه" از طریق همکاری با "گروهک منافقین، اجتماع علیه امنیت ملی و شرکت در اغتشاشات به دعوت این گروهک، خروج غیرقانونی از کشور و نیز تلاش برای تخریب اموال عمومی" مورد محاکمه قرار گرفت. او با قبول اتهامات انتسابی به خود، تقاضای عفو کرده بود.

گفته می‌شود (الف. پ) هم احتمالا آرش رحمانی‌پور، 20 ساله، باشد که به اتهام "عضویت در انجمن پادشاهی ایران، اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تجمعات و تلاش برای بمب‌گذاری در مراکز عمومی" مورد محاکمه قرار گرفته بود.

*
این خبر بسیار تلخ و دردناک است. عملی است که پایه گذاشتن‌اش به‌ویژه برای معترضان حوادث بعد از انتخابات، خطرناک است. هنوز بسیاری از زندانیان وقایع اخیر بلاتکلیف در زندان‌ها به‌سر می‌برند. زندانی‌هایی که نه تنها اسم و رسم اغلب آنها را نمی‌دانیم، بلکه حتی خبری هم از تعداد دقیق آنها نداریم. آدمهای بی‌نام‌ونشان و بینوایی که اعدام‌شان بهانه‌ای می‌شوند برای زهره‌چشم گرفتن از دیگرانی که مشهورترند و قاعدتا حکومت هیچگاه جرات آسیب رساندن جدی به آنها را ندارد. بی‌نام‌ونشان‌هایی که به جرمی چون محاربه، آن هم از طریق "عضویت و فعالیت در انجمن پادشاهی ایران" حکم اعدام برایشان صادر می‌شوند.

من دقیقا نمی‌دانم غیر از اعتراض به حکم و رفتن پرونده به دادگاه تجدیدنظر و دیوان عالی کشور, راه‌حل‌های دیگری هم برای اعتراض به چنین احکامی وجود دارد یا نه، ولی نباید به هیچ‌وجه در مقابل چنین احکامی ساکت نشست. می‌بایست مردم مراجع را ترغیب کنند تا فتوا به حرمت چنین اعدام‌هایی بدهند. اگر کسانی را با شلیک مستقیم گلوله به مغرشان و قلب‌شان در خیابان‌ها کشتند و باز هم موضوع را گردن طرفداران اغتشاشات انداختند و اگر جنازه‌ی عده‌ی دیگری را در بازداشتگاه‌ها بعد از شکنجه تحویل خانواده‌هایشان دادند و تقصیر را به گردن عوامل خودسر انداختند، امروز با "استناد به قانون" حکم اعدام صادر می‌کنند. یاد گرفته‌اند بی‌شرمی شلیک مستقیم گلوله به مغز افراد را در خیایان‌ها و جلوی چشم بقیه مردم، در لوای لفظ "قانون" پنهان کنند. نباید اجازه داد صدور حکم اعدام که به هر حال در حال حاضر در ایران حکمی "قانونی" محسوب می‌شود، برای معترضان, آن هم معترضان خیابانی (یعنی مردم عادی و بی‌نام‌ونشان کوچه و بازار) تبدیل به رویه‌ای توجیه‌پذیر برای حکومت شود. نباید اجازه داد "قانون" چماقی باشد که همیشه بر سر "ما" فرود می‌آید و سر "آنها" را در سایه‌ی خودش سلامت می‌دارد!

منتشر شده در نیم نما

مهر ۱۹، ۱۳۸۸

مبارزه رزمی‌كاران زن و مرد در نمایشگاه‌ ناجا




دقت کرده‌اید عکس‌ها را خبرگزاری فارس منتشر کرده است؟!

مهر ۱۸، ۱۳۸۸

انقلابی که عمر فرزندان‌اش را پیش‌خرید کرد

هفته گذشته مسعود پزشکیان، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در مصاحبه‌ای خواهان بررسي جدي تاثيرات مخرب پارازيت‌هاي ماهواره‌اي بر سلامت تهرانی‌ها شد. با اینکه دست‌کم از سال 81 ارسال پارازیت بر روی ماهواره آغاز شده است، حوادث بعد از انتخابات اخیر، بهانه‌ی دوباره‌ای برای ارسال این امواج ایجاد کرد؛ امواجی که شهروندان تهرانی اگر هم آنتن ماهواره نداشتند تا در خانه‌ی خود متوجه آن شوند، شاید تلفن همراهی داشتند که با قطعی آن به ویژه در میدان‌های اصلی تهران در دوران تجمعات و اعتراضات خیابانی روبرو شوند؛ اگر تلفن همراهی هم نداشتند "بدنی" داشتند که عبور امواج مغناطیسی قوی را در مرکز تجمعات خیابانی با همه سلول های تن خود درک کنند.

پزشکیان در این مصاحبه بدون اینکه نامی از سازمان یا مرکزی ببرد، تنها "از نهادي كه مسول پخش پارازيت براي مختل كردن ماهواره‌ها در شهر تهران است" خواهش کرده است "به عواقب جدي اين امواج مخرب بر سلامت شهروندان تهراني توجه داشته باشد." اولین تصور این است که مسئول هرگونه ارسال امواج، مخابرات باید باشد اما مدیرعامل شرکت مخابرات می‌گوید: "ارسال پارازیت‌های ماهواره‌ای بسیار هزینه‌بر است و بودجه‌ی محدود شرکت مخابرات اجازه‌ی ارسال این پارازیت‌هایی را به ما نمی‌دهد." اگر شرکت مخابرات بودجه‌ی لازم برای ارسال این پارازیت‌ها را ندارد، پس نهادهای قدرتمندتر و پولدارتری احتمالا بار مالی مساله را متقبل شده‌اند. نهادهایی که معاملات نجومی اخیر در بازارهای سهام و بورس، روشن کرده چه کسانی به مسائل مربوط به ماهواره ها علاقمندترند و "بودجه‌ی لازم" را هم برای چنین امور مهمی در اختیار دارند.

ادعا می‌شود در سیستم فعلی امواجی در پهنای باند مایكروویو ایجاد می‌شود كه تمامی كانال های ماهواره‌ای را دچار اختلال می‌كند. این نماینده‌ی مجلس با اینکه خودش پزشک است، اما ترجیح می‌دهد به طور مستقیم و روشن درباره‌ی اثرات مخرب این پارازیت‌ها اظهارنظر نکند و صرفا به ذکر اینکه "شايع‌ترين اثر پارازيت‌ها تاثير بر روح و روان افراد و مسائل ذهني آنها است" بسنده کند.

مساله‌ای که البته دیگر کارشناسان، ابایی از اظهارنظرهای صریح‌تر درباره‌اش ندارند. دکتر اميراحمد سپهری، استاد برق و الکترونيک دانشگاه اميرکبير در این مورد معتقد است: "این امواج به شدت سرطان‌زا هستند. همچنین تأثير اين امواج بر روی کودکان بيش از ديگران است. اين امواج می‌توانند مردان را عقيم و زنان باردار را گرفتار عوارض سوء جبران‌ناپذير ‌کند."

مايكروويو، امواج راديويي با طول موج كوتاه هستندكه مثل پرتوهاي قابل رويت نور بخشي از طيف الكترومغناطيسي را تشكيل مي دهند. امواج كوتاه بيشتر براي برنامه هاي تلويزيوني، رادار و تلفن همراه بكار مي رود. در صنعت براي فرآوري مواد و در آشپزخانه براي پختن غذا از آن استفاده مي شود. اين امواج در برخورد با يك ماده ممكن است منعكس، منتشر يا جذب شوند. مواد فلزي اين امواج را كاملاً منعكس مي كنند. مواد غيرفلزي مثل شيشه و پلاستيك امواج را از خود عبور مي دهند و موادي كه داراي آب هستند مانند غذاها انرژي اين امواج را جذب مي كنند.
*
بر اساس سرشماری نفوس و مسکن سال 85 در حال حاضر بیش از سی میلیون نفر از جمعیت ایران در سنین جوانی (بین 15 تا 35 سال) قرار دارند. نسلی که بسیاری از آنها بین سال‌های 60 تا 65 به دنیا آمد. نسلی که در دوران جنگ به کودکی رسید و با اجناس کوپنی راه به نوجوانی باز کرد. در خرداد 78 و اوایل جوانی امیدوار به تغییر شد و بعد یاس و ناامیدی او را به زمین کوبید. نسلی که به همراه نسل بعد از خودش به خیابان‌ها آمد رای‌اش را طلب کرد، کتک خورد، زندانی شد و کشته شد. حالا هم دست از سر این نسل برنمی‌دارند. باقی عمرش را هم پیش‌خرید کرده‌اند؛ این نسل کوپن و جنگ و تهدید و کنکور و گشت ارشاد و پارازیت‌های ماکروویو، پیش پیش عمرش را به انقلاب پدرانش فروخته است...

منتشر شده در نیم نما

مهر ۱۵، ۱۳۸۸

همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند به جایی رسیده اند

استاندار تهران از آغاز عملیات اجرایی اتصال بزرگراه شهید همت به کرج خبر داد.

منبع: خبرگزاری مهر

مهر ۱۰، ۱۳۸۸

بر باد رفته


1. دو روز پیش خبری منتشر شد که علی جنتی، سفیر ایران در کویت در مصاحبه با روزنامه‌ای کویتی، گفته است جزایر سه گانه (تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی) ماهیتی ایرانی دارند؛ اما باب گفت‌وگو با طرف اماراتی در این مورد باز است. خبر مربوط به حذف خلیج فارس از نقشه‌ی ایرانی که پشت کتاب درسی کتاب اول دبستان چاپ شده است هم خبر قابل تاملی بود. این در حالی است که یکی از انتقاداتی که به احمدی‌نژاد در مناظره‌ها هم مطرح شد، حضور او در نشست شورای همکاری خلیج فارس بود که از سوی کشورهای عربی نام آن به شورای همکاری خلیج عربی تغییر یافته بود.

در علوم سیاسی، مهم‌ترین وظیفه‌ی حکومت‌ها را دفاع از"منافع ملی" تعریف می‌کنند. اولین و بدیهی‌ترین مصداق این منافع ملی را هم تامین تمامیت ارضی کشور می‌دانند. به نظر می‌رسد دولت‌مردان فعلی آگاه نیستند چرا ما از قراردادهای گلستان و ترکمن‌چای به عنوان ننگین‌ترین معاهده‌های تاریخ ایران نام می‌بریم. اگرچه دولت ضعیف امکان چانه‌زنی در عرصه‌های بین‌المللی را ندارد و به هر حال برای بقای خود مجبور به دادن امتیاز به دیگران می‌شود، اما به نظر نمی‌رسد چنین مباحثی صرفا از ضعف دولت و به طور ناخواسته در حال روی دادن باشد.

2. هفته‌ی گذشته نیز خبر فروش ۵۱ درصد سهام شرکت مخابرات ایران به کنسرسیوم اعتماد مبین، وابسته به سپاه پاسداران منتشر شد؛ معامله‌ای که از آن به عنوان "بزرگ‌ترین معامله‌ی تاریخ بورس ایران" نام برده شد. دیگر شرکت علاقمند به سهام مخابرات، "مهر اقتصاد ایرانیان" بود. این شرکت اگرچه موفق به خرید مخابرات نشد اما مسئولان آن نگران نشدند؛ چراکه تقسیم کار دقیقی با "اعتماد مبین" کرده بودند؛ این هر دو شرکت وابسته به سپاه، یکی مسئول خرید مخابرات شد و دیگری تقریبا همزمان توانست مالک معدن انگوران، بزرگ‌ترین معدن سرب و روي خاورميانه شود. به گفته‌ی جمشيد انصاري، عضو کميسيون اقتصادي مجلس، این واگذاری با تبانی سه شرکت وابسته به سپاه که مدیرعامل هر یک، یکی از "سرداران" سپاه‌اند، در مزایده صورت گرفت.

نگاهی به پیشینه‌ی این شرکت‌ها و نوع سهامی که معمولا از بورس ‌خریداری می‌کنند، نشان می‌دهد سپاه در حال به‌دست‌گرفتن صنایع و کارخانجات استراتژیک است و در این میان علاقه‌ی ویژه‌ای به ثروت‌های عمومی که متعلق به همه‌ی ملت است، از خود نشان می‌دهد.

3. برگردیم به اظهارات برخی از روحانیان در مناقشات بعد از انتخابات؛ آنجا که گفتند مشروعیت حکومت اسلامی از مردم نیست و تکیه قرار دان مردم برای حکومت، "غلط فاحش" است. این در حالی است که به اذعان آیت‌الله صانعی، این مردم بوده‌اند که در طول تاریخ با وجوهات شرعی و خمس و زکات خود آنها را اداره کرده‌اند. حال اگر طبقه‌ای از همین روحانیان، نقشی برای مردم قایل نباشند، اولین معنایش این است که این بخش از نهاد روحانیت آن‌قدر به لحاظ مالی قدرتمند شده است که بتواند وابستگی تاریخی خود به مردم را قطع کند. ظاهرا می‌توان میان معاملات اخیر و این اظهارات، رابطه‌های معناداری دید.

×
آنچه بُردنی است در حال بُرده شدن است و آنچه نابُردنی است در حال بخشیده شدن. گاهی رویدادهای اخیر ایران، سریال‌های هرکول پوآرو را به یاد می‌آوردند؛ متهم اصلی دقیقا همان کسی است که در تمام طول داستان فکر می‌کنیم آدم خوب قصه است!

منتشر شده در نیم‌نما