شهریور ۲۷، ۱۳۸۸

فرق قلم با شیشه نوشابه

مجید مجیدی سازنده‌ی اولین فیلم تبلیغاتی میرحسین موسوی هفته گذشته در مراسم دیدار هنرمندان با رهبر شرکت کرد و در آن جمع به سخنرانی پرداخت. او که برای ساخت آن فیلم انتخاباتی، معمولا همراه موسوی در دیدارها و سخنرانی‌ها و سفرها حاضر می‌شد، به دلیل حضورش در جمع دیدارکنندگان با رهبر و اشک ریختن‌اش، از سوی بسیاری مورد شماتت قرار گرفت که اشک کباب موجب طغیان آتش است! تا جایی که یکی از نویسنده‌های طناز وبلاگستان هم ارادت را به مجیدی به حداکثر رساند و به او گفت: خفه شو بگیر سرجات بنشین؛ بگذار ده‌نمکی حرفاشو بزنه.

وقتی مجیدی به جبهه‌ی هواداران میرحسین پیوست و کارگردان اولین فیلم انتخاباتی او شد، از کسی اجازه گرفت؟ یا وقتی مجیدی چندی قبل، ناظر به نظریات عبدالکریم سروش درباره‌ی منشا وحی و قرآن، گفت که او کافر است، از کسی اجازه گرفت؟ آیا اساسا کسی لازم می‌دید که در این موارد، آدم عاقل و بالغی مثل مجیدی، برای تصیمات شخصی و اعتقادی زندگی‌اش از کسی اجازه بگیرد؟ در واقع باید پرسید کسانی که مجیدی را سبز می‌دانند و از این دیدار برآشفته شده‌اند، مگر یادشان رفته بود او چندی قبل حکم تکفیر سروش را هم صادر کرده بود؟ مگر کسی نمی‌تواند هم سازنده‌ی رنگ خدا باشد، هم در محضر رهبر اشک بریزد و هم کارگردان فیلم انتخاباتی میرحسین باشد؟

یک جای این معادله‌‌ی منتقدان اشکال دارد؛ نمی‌توان مجیدی را فردی عامی و بی‌اطلاع در نظر گرفت؛ دست کم فیلم‌هایی که این آدم تا به حال ساخته است، یک منش رفتاری و خصوصیت اخلاقی را در او، بیش از سایر صفات‌اش به نمایش گذاشته است و آن‌ صداقت است؛ هر چند که در این راستا، کافر نامیدن کسی، به‌هیچ‌وجه مسئولیت اخلاقی مسلمانی که بویژه تخصص‌اش هم زیر و بالاهای امور فقهی و دینی، نیست، محسوب نمی‌شود.

به نظر می‌رسد آنچه منجر به انتقادات فعلی به مجیدی شده است، وجود یکی از پیش‌فرض‌های زیر در ذهن معترضان باشد:
اینکه همه‌ی طرف‌داران موسوی مثل هم فکر می‌کنند.
اینکه اگر کسی طر‌ف‌دار سبز شد، باید هرگونه مراوده‌ای را با غیرسبزها حرام اعلام کند.
اینکه فقط بخشی از عملکرد فرد را که به باورهای ما نزدیک‌تر است، معیار ارزیابی درباره‌ی آنها قرار بگیرد و و سایر جنبه‌ها در تلاشی خستگی‌ناپذیر در ذهن به عقب رانده شود.
اینکه همه‌ی کسانی که از رویدادهای بعد از انتخابات و کشتارها و شکنجه‌ها ناراحت هستند، باید مشابه یکدیگر واکنش نشان دهند.

×
البته به همان اندازه که مجید مجیدی حق دارد در مقام یک مسلمان، اظهارات سروش را رد کند، دیگران هم حق دارند به مجیدی اعتراض کنند که چرا در چنین دیداری حاضر شده است؛ ولی نباید از یاد ببریم که هر کسی خشونت را با ابزار و به شیوه‌ای اعمال می‌کند که بیشترین تسلط را به آن دارد؛ یکی در خیابان باتوم دارد، یکی در صداوسیما میکروفون دارد، یکی در نمازجمعه تریبون دارد، یکی تنفگ دارد و یکی هم شیشه نوشابه دارد.

مباد و نیاد روزی که اگر شیوه‌ی کسی، نوشتن و ابزارش، قلم است، به جای نقد عمل مخالف‌اش و بیان نظر کاملا شخصی خودش، قلم را تبدیل به باتوم و شیشه نوشابه کند و در کمال خونسردی به حق انتخاب‌های شخصی طرف مقابل تجاوز کند.

منتشر شده در نیم نما

12 نظر:

ناشناس گفت...

دقیقا، همه چیز از خشونت کلامی‌ آغاز میشود.یعنی‌ هیچ دور نیست که قلم به شیشه نوشابه تبدیل شود، فقط اگر فرصتش پیش بیاید و البته بر عکس. مثل شریعتمداری بازجو و بعد‌ها شریعتمداری سردبیر.

مهرناز

ناشناس گفت...

هر کسی حق اظهار نظر دارد و باید داشته باشد. اما آیا مجیدی با سواد تر است (که فقط یک فیلم ساز تجربی است) یا دکتر سروش که یک فیلسوف بزرگ است؟ فکر نمیکنید بد نیست آدم جایی نظر بدهد که سوادش را داشته باشد؟ چطور مجیدی میتواند سروش را به کفر محکوم کند؟ از این بدتر، اتهام کفر به کسی زدن گناه کوچکی نیست، چون فقط خود خدا میتواند کافر و غیر کافر را تعیین کند، ما حق قضاوت نداریم.

ناشناس گفت...

اینجا حرف زیاد دارد خیلی زیاد.و مهم اینکه عقلانیت توش زیاد است.خیلی.جدی میگویم.بعدتر مفصلا خواهم آمد و نوشت.سر بزنید.
این هم نکته ی جالبی است که یک طلبه از بالاترین به یک بلاگ بیاید..قضایای اتفاقیه..
talabezed.blogfa.com

مریم گفت...

ناشناس اول:
شما درست می‌فرمایید؛ مجیدی در آن اظهارنظر خاص (کافر دانستن -ولو تلویحی- سروش) خطا کرده است. به این نکته هم در متن اشاره کرده‌ام:
کافر نامیدن کسی، به‌هیچ‌وجه مسئولیت اخلاقی مسلمانی که بویژه تخصص‌اش هم زیر و بالاهای امور فقهی و دینی، نیست، محسوب نمی‌شود.

ناشناس گفت...

احسنت
همين روحيه عدم خشونت و مبارزه با
خشونت هست كه ضامن نجات ملت هاست

ناشناس گفت...

با سلام.
نکته سنجی جالبی بود که تا اندازه ای خشم شخص من نسبت به آقای مجیدی را آرامتر کرد، هرچند همچنان تصور می کنم رفتن و گلایه کردن پیش مقصرترین فرد این ماجراها به نوعی نادیده گرفتن نقش او در جنایات و به رسمیت شناختن اوست که برایم به هیچ وجه قابل درک نیست!
سربلند باشید.

Mostafa گفت...

بحث خشونت به جای خود. قبول دارم که نه با زبان، نه با قلم و نه به هیچ وسیلهٔ دیگری نباید خشونت ورزید. این به جای خود.
امّا اصل مشکل من با آدمی مثل مجیدی این است که از نظر فکری کوتوله است. از او بعید نبود و نیست که سر وقت به دست‌بوسی، بل‌که به پابوسی برود.
سیستم کوتوله‌پرور فرهنگی و سیاسی ایران به چنین آدمی بها می‌دهد و بعد کوتوله خودش هم باور می‌کند. مجیدی را چه به اظهار نظر دربارهٔ سروش و آرای او.
از این کوتوله‌های فکری در سیستم حکومتی ایران و اطرافش خیلی هستند. چند نمونهٔ دیگر: احمد توکلی، برادران خادم، مهدی چمران، و حتی می‌توانم بگویم غلام‌علی حداد عادل.
این آدم‌ها سر جای خودشان نیستند و دلیلش هم این نیست که جای‌گزین‌های مناسبی برای این‌ها وجود ندارد، بل‌که این‌ها روش سادهٔ ترقی کردن در این سیستم را آموخته‌اند و سیستم‌ هم کوتوله‌ها را ارج می‌نهد.
ادا و اطوار مجیدی برای من اهمیتی ندارد، اما این که می‌بینم شما و دیگران موضوع امثال مجیدی را انگار فراتر از ده‌نمکی می‌بینید هم برایم آزاردهنده است.
مجیدی با این سطح شعورش به راحتی می‌توانست یک ده‌نمکی دیگر باشد و رنگ چماق و آواز کلاغ‌ها را بسازد. من فریب ظاهر متین و نرم‌خویی‌اش را نمی‌خورم.

مریم گفت...

مصطفی:

1. من حتما بین ده‌نمکی و مجیدی فرق قائلم.
2. نوشتن "خفه‌شو بگیر سرجات بشین" در حالی‌که ممکن است خیلی وقت‌ها خودمون هم در محاورات‌مون درباره‌ی کسی ازش استفاده کنیم، مصداق خشونت قلمی است.
3. نمی‌دونم چرا به نظرت مجیدی "از نظر فکری" یک آدم کوتوله است. من دست‌کم از بچه‌های آسمان که چنین برداشتی ندارم! شاید منظورت نظرش درباره‌ی سروش باشه.
3. یکی از دلایل من، و احتمالا خیلی‌های دیگر، برای اینکه از مجیدی خوشمون نیاد, محتوای اظهارنظرش درباره‌ی سروش است. درواقع قدوقواره‌ی سروش را خیلی گنده‌تر از اونی می‌دونیم که یکی مثل مجیدی بیاد درباره‌ی حرفای او اظهارنظر کنه. مجیدی حق کافر دانستن سروش را نداشته و این را هم در متن گفته‌ام.
ولی اگر کمی منصف باشیم، سروش هم کم دیگران را با قلم تواتمند و قدرتمندش به حضیض ذلت نکشیده است...
سروش را اتفاقا خیلی دوست دارم، ولی اصلا از جوابیه‌هایی که به مراد فرهادپور و دولت‌آبادی داد, خوشم نیامد. کار سروش هم به نظر من کاملا مصداق خشونت بود!
باید تاکید کنم که حق سروش را برای پاسخگویی به اظهارنظر دیگران درباره‌ی خودش به رسمیت می شناسم؛ اما شیوه‌ی اظهارنظر کردن یک آدم غیر کوتوله باید فرقی با یک آدم کوتوله داشته باشه یا نه؟
او "با قلم ستایش‌برانگیزش" هم به شیوه‌ی کوتوله‌ها، با تحقیر و ذلیل کردن به غایت مخاطبانش، از خودش دفاع کرد!

Mostafa گفت...

در مورد کوتولگی فکری مجیدی بیا قبول کنیم که به توافق نخواهیم رسید.
اما من هم نگفتم (خطاب به مجیدی) که خفه شو بنشین سر جات. اما حتماً می‌گویم که سر جای خودش بنشیند و اندازه شعورش حرف بزند.
دربارهٔ سروش؟ بله، آدم گنده‌ای است. دست‌کم از امثال مجیدی خیلی گنده‌تر است. زور می‌گوید؟ البته. اصلاً سابقهٔ سیاهی در زورگویی دارد. من که نگفتم سروش اسوهٔ اخلاق است، اما کج‌رفتاری او توجیه‌کننده بی‌ادبی مجیدی نیست.
در بی‌خردی مجیدی همین بس که سروش را تکفیر کرد. اصلاً آدمی که مثلاً فیلم‌ساز جهانی است، نباید این قدر بفهمد که تکفیر کردن الآن موضوعیت ندارد؟
یادت هست نامهٔ مثلاً تکفیر کردنش را؟
"اگر آن روز که روشنفکران مذهبی عصمت و علم غیب ائمه را زیر سئوال بردند و نفی کردند یا مسلمات تاریخی چون غدیر و شهادت حضرت زهرا (س) را افسانه خواندند یا مانند همین قلم منحرف زیارت جامعه کبیره را "مرامنامه شیعه غالی" برشمردند سکوت نمی‌کردیم، امروز جسارت را به مرحله پیامبر و قرآن نمی‌رساندند تا علنا پیامبر را فردی عامی و ناآگاه و همسنگ افراد جاهلی بدانند و قرآن، کلام الهی را، محصول بشری بخوانند."
انصافاً این بیان ده‌نمکی نیست؟ یک میکروگرم استدلال در این بیان می‌بینی؟ به نظر من این فقط دم جنباندن است برای ارباب.

مریم گفت...

کاملا قبول دارم که کج‌رفتاری سروش توجیه‌کننده بی‌ادبی مجیدی نیست!
اگر تو فکر می‌کنی نامه‌اش "فقط دم جنباندن برای ارباب" است، نظرت برای من محترم است. من از این نامه، "کم‌خردی" برداشت می‌کنم اما دم جنباندنش را نمی‌توانم ببینم!

به هر حال من از اینکه مجیدی مثل هر آدم دیگری، "حق شخصی" دارد به آن نشست یا هر نشست دیگری برود یا نرود، دفاع می‌کنم. من خودم شخصا نفس رفتن به چنین نشستی رو نه تنها تایید نمی‌کنم بلکه تقبیح هم می‌کنم اما حرف من این است که مجیدی در مقام یک فرد در جامعه‌ای که داره زندگی می‌کنه، حقوقی داره مثل من و تو که دوست داریم این حقوق را داشته باشیم.
انتقاد به رفتن این آدم هم حقی است که برای همه، از جمله من،‌ تو، طرفداران مجیدی یا مخالفان مجیدی محفوظه. من فقط ایرادی که می‌گیرم اینه که ادبیات "خفه شو سر جات بشین" فرق چندانی با دیگر انواع ابراز خشونت نداره. این ادبیات اسم‌اش "انتقاد" نیست؛ اعمال خشونت است! همین!
حالا اگر تو اشکالی نمی‌بینی این اسم‌اش هر چی هم هست، بر کسی مثل مجیدی اعمال بشه، می‌گم نظرت برای من محترمه ولی من جور دیگه‌ای فکر می‌کنم :)

ناشناس گفت...

به نظر من هنرمندان (و یا به قول ناصر تقوایی سینماگرنویسنده نقاش و...)مانند جنگجویانی هستند در اجتماع امروز ما. عملکرد یک جنگجو در زمان صلح و آرامش هر چه باشد سوال برانگیز نیست اما اگر در زمان جنگ رزمنده ای پا به فرار بگذارد یا خودش را تسلیم کند نیاز به حضور یک قاضی نیست تا او را محاکمه کند. هر ذهن سالمی می تواند قضاوت کند. متاسفانه اساعه ادب و استفاده از کلمات نتراشیده و نخراشیده به الماس تفکر در میان کسانی باب شده که این روزها نام *هنرمند* را فقط یدک می کشند و بس.

ناشناس گفت...

چرا فكر نمي كنيد حتي يك لحظه كه هنرمند توانايي ان را دارد حتي كه اشك تمساح بريزد. كه شايد فكر كرده بيايد دلسوزي آقا را برانگيزد شايد اين آدم ذره اي هنوز وجدان داشته باشدو خب شايد بالاخره شايد فكر كند

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟