مرداد ۲۱، ۱۳۸۸

من اعتراف می‌کنم...


بعضی از آهنگ‌ها و شعرها و کلیپ‌های حوادث اخیر را باید ثبت کرد برای آیندگان.



من اعتراف می‌‌کنم به صاف بودن زمین/
به روز بودن شب و یسار بودن یمین
من اعتراف می‌کنم که شب سفید بود و من/
اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف می‌کنم که اشتباه کرده‌ام/
و عمر خویش بی‌جهت چنین تباه کرده‌ام
من اعتراف می‌کنم نه بطری و نه کابل بود/
نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
من اعتراف می‌کنم که قرص‌ها توهم است/
و فرد خائنی چو من، نه لایق ترحم است
من اعتراف می کنم فقط نگو به دخترم/
در این یکی دو ماه من، چه آمده است برسرم

2 نظر:

ناشناس گفت...

اي خداي چيزهاي خوب... اي پروردگار تنه درخت‌هاي پير... اي نقاش چيره‌دست صورت كودكان... اي مرز برداشته شده از زمين و زمان! خدا

یک برگ معلق در هوا گفت...

در آموزه های دینی، آنگاه که یک انسان خود را در آماج بلاها، بی پناه و تنها حس می کند، به عظمت خدا پی می برد و به گناهان گذشته خود اعتراف می کند تا شاید از آن بلایا نجات یابد.

حکومت دینی، ریشه در چنین آموزه هایی دارد و منطقا همان طریق را طی می کند.

اشکال از ریش نیست؛ اشکال از ریشه است.

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟