مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

مجتهدزاده‌ی فیلسوف مهندس چه می‌کنی؟


یک روز به احمدی‌نژاد می‌گویی آقای رئیس جمهور حرف‌هایت بیشتر شبیه طنز است؛ حد خودت را نگه دار و توی کار بقیه دخالت نکن. یک روز به موسوی زنگ می‌زنی تا پیروری‌اش را در انتخابات ریاست جمهوری تبریک بگویی. روزی که کودتا می‌شود سکوت می‌کنی و چند روز بعد یادت می‌افتد بگویی موضع‌گیری‌های بیجای اعضای شورای نگهبان دلیل به وجود آمدن چنین غائله‌ای است. بعدش می‌روی در مراسم تنفیذ چهار زانو خدمت آقا می‌نشینی. یک روز دیگر می‌گویی در "بررسی‌های دقیق"، "هیچ موردی" از تجاوز در زندان‌ها وجود نداشته است. فردایش که کروبی می‌گوید چرا بدون تحقیق حرف می‌زنی، به‌ات بر می‌خورد و نامه می‌نویسی به کروبی که یادش نرود جناب‌عالی رئیس مجلسی و درباره‌ات درست صحبت کند!

کروبی دارد دروغ می‌گوید؛ برادران همسر شما (علی و محمد مطهری) هم دارند دروغ می‌گویند؟ یا شاید هم نشسته‌ای با پسر خاله‌ات (احمد توکلی) که شب انتخابات با "الف" اش دست فارس نیوز را هم از پشت بسته بود، فکرهای جدید می‌کنید؟ اصلا چطوری است که هر کس در این مملکت مسئول ستاندن داد مردم می‌شود، متولد نجف اشرف است نه ایران؟!

آقای لاریجانی! رئیس مجلس شورای اسلامی ایران! برادر رئیس آینده‌ی قوه‌ی قضائیه! برادر دیگر رئیس سابق مرکز پژوهش‌های مجلس و رئیس مرکز فیزیک نظری! رئیس سابق تیم مذاکره‌کنندگان هسته‌ای! دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی! رئیس سابق صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران! تو که رتبه‌ی اول فارغ‌التحصیل‌های شریف بودی، چرا؟ تو که دکترای فلسفه‌ی غرب داری چرا؟ تو که سه کتاب درباره‌ی فلسفه کانت داری چرا؟ تو که فرزند مرجع تقلیدی چرا؟

خدا را بگذار کنار. دین‌ات را بگذار کنار. مردم را بگذار کنار. آقا را هم بگذار کنار. یک لحظه فقط و فقط با خودت خلوت کن ببین اصلا خودت هم می‌فهمی در مقام رئیس مجلسی که قرار است خواسته‌های ملت را در برابر دولت‌مردان پیگیری کند و حافظ و امین جان و مال هفتاد میلیون ایرانی در برابر زورمندان باشد، داری چه کار می‌کنی مجتهد‌زاده‌ی فیلسوف مهندس؟!


5 نظر:

رويا گفت...

يعني الان فقط دارم به در و ديوار اين وبلاگ نگاه مي كنم و از غصه امشب فك كنم پر پر بشم. خب آخه چه جوري اينجا اينهمه تكنولوجي داره و من اونوقت بعد يه عمر وبلاگ نوشتن اينقده وبلاگم داغونسسس
(اينجا يه آيكوني الان تصور كنيد كه داره گيس خودشو مشت مشت مي كنه و گوله گوله اشك مي ريزه و وسطش هي سرش رو مي كوبه به ديوار مخمل وار )

رويا گفت...

عجب مطلبي بود مريم. يعني بايد قلپ قلپ حسرت خورد و خوند فقط. اين روزا سهم ما انگار فقط حيروني ه از رفتار و كردار اين بزرگمردان تاريخ اين روزها

مریم گفت...

رویا:
به جای اینکه بنشینی همه اش غصه بخوری و هر روز مظالب غصه انگیز بنویسی، یه دستی به سر و روی وبلاگت بکش، یه کم دلت وا شه!
کمک می خوای؟

رويا گفت...

خب دل و دماغ مي خواد. مطالب غصه انگيز انقده خوبس! انقده خوبس! انگاري دل آدم وا مي شه. بعدش هي دوباره از نو ادم مي شينه مي خونه حس مي كنه يه حس لحظه اي توي يه دوره اي رو انقده محكم ثبت كردي تو ذهنت كه هميشه مي مونه تو بك گراند اين روزها
بدس يعني؟
بعدشم ما كه هنرمند نيستيم مثي شوما كه از اين كارا بلد باشيم
ما يه مشت ادم مقلد ماشيني هستيم دادا !

Mostafa گفت...

خوب، این یکی را هم دیر خواندم و خیلی چسبید.
:)

ارسال یک نظر

شما چی فکر می کنید؟