من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم
پیچید...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که نمایندهی مردماش مسئول بازداشتگاه کهریزک است...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که نمایندهی مردماش بازجوی جوانان این خاک است...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که قبرستاناش شبانه از تنهای پارهپارهی بینامونشان پر میشود...
باید خون گریه کرد به حال وطنی که در آن باتوم و شیشه نوشابه کارکردهای دیگری پیدا میکنند...
باید خون گریه کرد به حال وطن... به سرزمین مادری... به سرزمین کودکی...
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم...
3 نظر:
يعني مي خواد چي بشه مريييييم/؟!!!
نوشته های خیلی زیبایی دارید . بله ... واقعا" باید گریست .
دارم میپکم ...خودم رو زدم به کری کوری ..اگه کر نباشم کور نباشم میمیرم ..میمیرم مثل الان ..
ارسال یک نظر
شما چی فکر می کنید؟